جدول جو
جدول جو

معنی بامعرفت - جستجوی لغت در جدول جو

بامعرفت(مَ رِ فَ)
که معرفت دارد.
لغت نامه دهخدا
بامعرفت
باکمال، عالم، فرهیخته، آداب دان، جوانمرد
متضاد: بی فضیلت، بی معرفت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معرفت
تصویر معرفت
شناختن چیزی، شناسایی، علم و دانش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادرفت
تصویر بادرفت
ماسه و خاک نرمی که به سبب وزش باد حرکت کند
فرهنگ فارسی عمید
(مَ رِ فَ)
مرکّب از: بی + معرفت = معرفه عربی، که شناسایی نداشته باشد. که آشنا نباشد، أمرد. (یادداشت مؤلف)، و رجوع به بی موی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رُوْ وَ)
مرکّب از: با + مروت، که مروت داشته باشد. جوانمرد برابر لامروت. (صوت اصلی کلمه مروت در زبان عربی مروءه است) : خجند با کشت و برز بسیار است و مردمانی بامروت. (حدود العالم)، و مردمان این شهر (حمص) پاک جامه و بامروت و نیکوروی اند. (حدود العالم)، مردمانی اند (مردم گرگان) درشت صورت و جنگی و پاک جامه و بامروت و میهمان دار. (حدود العالم)، و رجوع به مروت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بامروت
تصویر بامروت
جوانمرد، مردمانی پاک جامه، جنگی، میهماندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معرفت
تصویر معرفت
شناختگی و شناسایی، آشنایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی معرفت
تصویر بی معرفت
((مَ رِ فَ))
فاقد معرفت، فاقد شناخت یا آگاهی لازم نسبت به ارزش های جامعه، دارای رفتار مغایر با آن ارزش ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معرفت
تصویر معرفت
((مَ رِ فَ))
شناسایی، علم، دانش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معرفت
تصویر معرفت
شناخت
فرهنگ واژه فارسی سره
بی تمیز، بی دانش، بی هنر، جاهل، نادان، نافرهیخته
متضاد: بامعرفت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جوانمرد، راد، غیرتمند، منصف
متضاد: بی مروت، ناجوانمرد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
عفیف، پاک دامن
متضاد: بی عفت، بی عصمت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آگاهی، اطلاع، بینش، حکمت، دانش، شناخت، شناسایی، عرفان، عقل، علم، فرهنگ، فضیلت، کمال، وقوف، شناختن، وقوف یافتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد