جدول جو
جدول جو

معنی بامخرمه - جستجوی لغت در جدول جو

بامخرمه(مَ رَ مَ)
لقب طیب بن عبدالله بن احمد مورخ و فقیه اهل عدن است. او بسال 870 هجری قمری بدنیا آمد. تاریخی مطول که برطبق طبقات و سنین تنظیم شده است به ترتیب تاریخ ذهبی دارد و از ابتدای هجرت شروع میشود. کتاب دیگر او ’مشتبه النسبه الی البلدان’ و ’شرح صحیح مسلم’ است. بامخرمه بسال 947 هجری قمری درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 453)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بامره
تصویر بامره
بام راه، راه بام، راهی که به پشت بام می رود، پلکان، نردبان
فرهنگ فارسی عمید
نام قضا و ناحیه ای در ولایت خداوندگار (ترکیۀ فعلی) که از طرف مشرق به قضای میخالیچ از سنجاق بروسه محدود است و مراتع آن معروف است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1221).
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
قدم. پایه.
لغت نامه دهخدا
(بَ رِ)
لیاقت. شأن. درجه. (ناظم الاطباء). اما در مآخذ دیگر که در دسترس بود دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(مُرْ رَ)
صورتی از ابومره. و آن کنیۀ ابلیس است. (آنندراج). شیطان. ابوخلاف:
نیست اندر جهان نکونفسی
نا کسی مانده چرخ را نه کسی
اندرین کارگاه بامره
تو به لاحولشان مشو غره.
سنائی (از شرح حدیقه)
لغت نامه دهخدا
(رَه)
بام راه. راه بام. پلکان که بدان ببام روند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 192). زینه. (آنندراج). رازینه (مخفف راه زینه). (از ناظم الاطباء). نردبان
لغت نامه دهخدا
چینه. لاد. رهص. (دهار). در نسخۀ خطی دهار چنین است. محتمل است باخزه باشد. رجوع به باخه زن و باخسه شود، بیهوده، عبث، باطل بنظر آمدن:
جهان تاختن بازباد آمدش
خطرناکی رفته یاد آمدش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ)
دهی از دهستان سورسور بخش کامیاران شهرستان سنندج در 42هزارگزی شمال خاوری کامیاران، یک هزارگزی شمال رود خانه گاورود. کوهستانی، سردسیر. دارای 177 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه است. محصول آن غلات، لبنیات، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَرْ رَ مَ)
گوسپند بریده گوش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ مَ)
ابن نوفل بن اهیب بن عبد مناف الزهری القرشی، مکنی به ابوصفوان یکی از اصحاب پیغمبر و عالم به انساب عرب بود. وی عمری طولانی داشت و در حدود 115 سال زندگی کرد و در زمان عثمان نابینا شد و در سال 54 هجری قمری در مدینه درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 8 ص 72)
لغت نامه دهخدا
ابن عمر بن عبدالله بن احمد ملقب به بامخرمه. مفتی یمن و علامۀ عصر خود بود. به حضرموت و زبید و الشحر و عدن و تعز و حرمین تدریس کرد و به سال 943 هجری قمری قضاوت الشحر را یافت سپس استعفا کرد و به عدن رفت. تولد او به سال 907 هجری قمری بود و در 971 هجری قمری به عدن درگذشت. او راست: المصباح فی شرح العده و السلاح. الدره الزهیه فی شرح الرحییه. حقیقه التوحید فی الرد علی طائفه ابن عربی. الفتاوی. تألیفی در معرفت اوقات و سمت قبله و معرفت ساعات. رساله ای در علم حساب. تألیفی در علم مساحت. تکمیل و تذییل برطبقات اسنوی. رساله فی العمل بالربع المجیب. رساله فی ظل الاستواء، الجداول المحققه المحرره فی علم الهیئه. و او راست: ارجوزه ها و شعر. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ مَ)
عبدالله بن عمر بن عبدالله بن احمد بامخرمه، ملقب به تقی الدین متولد 907 هجری قمری او مفتی یمن بود و در علوم عصر تبحر داشت. در حضرموت و زبید و شحر و عدن و تعز و حرمین تدریس میکرد و در سال 943 منصب قضاء شحر را به دست آورد، آنگاه از آن کناره گرفت و به عدن مهاجرت کرد. سپس حج گزارد و به عدن بازگشت و در آنجا می زیست تا در سال 971 هجری قمری درگذشت. او راست: ’المصباح فی شرح العده والسلاح’ و ’الدره الزهبه فی شرح الرحبیه’ و ’حقیقه التوحید’ در رد بر طائفۀ ابن عربی. و ’الفتاوی’ و ’معرفه الاوقات و سمت القبله و معرفه الساعات’ و رساله ای در ’علم حساب’و ’علم المساحه’ و رساله ای در ’العمل بالربع المجیب’ و ’ظل الاستواء’ و ’الجداول المحققه المحرره’. ارجوزه ها و اشعاری هم دارد. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 571)
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رِ مَ رَ مَ)
ابن عبدالله بن احمد بامخرمۀ شیبانی حمیری. شاعر و از بزرگان حضرموت بود. وی بسال 884 ه. ق. در شهر هجرین متولد شد. تحصیلات خود را در عدن به انجام رساند و از طرف سلطان بدر کثیری، به ’شجر’ و از آنجابه ’سیوون’ تبعید گشت. و بسال 952 ه. ق. در سیوون درگذشت. او راست: 1- دیوانی بزرگ. 2- المطلب الیسیر من السالک الفقیر. 3- الوارد القدسی فی تفسیر آیهالکرسی. (از الاعلام زرکلی از رحله لاشواق القویه ص 30)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بام ره
تصویر بام ره
نردبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارخیمه
تصویر بارخیمه
((خَ یْ مِ))
قرارگاه باج گیران در راه ها و گذرگاه ها، محصل مالیات، باج گیر
فرهنگ فارسی معین