در حال حاضر، درحال، اکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، کنون، الآن، فعلاً، اینک، ایمه، الحال، حالا، حالیا، ایدر، ایدون، عجالتاً، فی الحال، نون، همیدون، همینک
در حال حاضر، درحال، اَکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، کُنون، اَلآن، فِعلاً، اینَک، اِیمِه، اَلحال، حالا، حالیا، ایدَر، ایدون، عِجالَتاً، فِی الحال، نون، هَمیدون، هَمینَک
فرفره، نوعی اسباب بازی کاغذی سبک و پره دار که بر اثر جریان باد دور خود می چرخد، یرمع، بادفر، پرپره، فرفروک، مازالاق بادبزن آنچه با وزش باد دور خود می چرخد
فِرفِرِه، نوعی اسباب بازی کاغذی سبک و پره دار که بر اثر جریان باد دور خود می چرخد، یَرمَع، بادفَر، پِرپِرِه، فَرفَروک، مازالاق بادبزن آنچه با وزش باد دور خود می چرخد
مرکّب از: ب + ال + فعل، فعلاً. اکنون. کنون. نقداً. در حال حاضر. هم اکنون. الحال. درین زمان. در این وقت. حالا. مقابل بالمآل. درین ساعت. فی الحال. (ناظم الاطباء)، در وقت: بالفعل ادای این مال میسر من نیست.
مُرَکَّب اَز: ب + ال + فعل، فعلاً. اکنون. کنون. نقداً. در حال حاضر. هم اکنون. الحال. درین زمان. در این وقت. حالا. مقابل بالمآل. درین ساعت. فی الحال. (ناظم الاطباء)، در وقت: بالفعل ادای این مال میسر من نیست.
آدینه قلی بک، یکی از شعرای امی ایران است و با مولانا وحشی معاصر و در نکته سنجی مهارت داشته است. از اوست: کار من دور از تو غیر از ناله های زار نیست گر بزاری جان دهم دوراز تو، دور از کار نیست. (قاموس الاعلام ترکی) فرانسیس بالفور فیزیولوژیست انگلیسی، متولد 1851 میلادی در ادیمبورگ و متوفی بسال 1882 م، او تحقیقات علمی خود را بیشتر در ناپل انجام داد، وسرانجام به استادی دانشگاه کمبریج انگلستان رسید
آدینه قلی بک، یکی از شعرای امی ایران است و با مولانا وحشی معاصر و در نکته سنجی مهارت داشته است. از اوست: کار من دور از تو غیر از ناله های زار نیست گر بزاری جان دهم دوراز تو، دور از کار نیست. (قاموس الاعلام ترکی) فرانسیس بالفور فیزیولوژیست انگلیسی، متولد 1851 میلادی در ادیمبورگ و متوفی بسال 1882 م، او تحقیقات علمی خود را بیشتر در ناپل انجام داد، وسرانجام به استادی دانشگاه کمبریج انگلستان رسید
دهی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار که در 32 هزارگزی شمال خاوری نیک شهرو 2 هزارگزی باختر راه مالرو نیک شهر بدشتیاری واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و گرمسیر و دارای 200 تن سکنه، آب آنجا از رودخانه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و خرما و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) ، نام محلی در حوالی سمرقند. در حبیب السیر آمده است: پادشاه آفاق از منزل زیبا به قرابولاق خرامید و بعد از یک دو روز از آنجا کوچ کرد و از آب همواری بگذشت، بام مضرب خیام عساکر نصرت انجام گردید. (حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 4 ص 231). حضرت پادشاهی روزی چند در بام بود، بمحاصرۀ سمرقند پرداخت. (حبیب السیر ج 4 ص 234)
دهی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار که در 32 هزارگزی شمال خاوری نیک شهرو 2 هزارگزی باختر راه مالرو نیک شهر بدشتیاری واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و گرمسیر و دارای 200 تن سکنه، آب آنجا از رودخانه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و خرما و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) ، نام محلی در حوالی سمرقند. در حبیب السیر آمده است: پادشاه آفاق از منزل زیبا به قرابولاق خرامید و بعد از یک دو روز از آنجا کوچ کرد و از آب همواری بگذشت، بام مضرب خیام عساکر نصرت انجام گردید. (حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 4 ص 231). حضرت پادشاهی روزی چند در بام بود، بمحاصرۀ سمرقند پرداخت. (حبیب السیر ج 4 ص 234)
بازیچۀ اطفال است و آن چوب یا چرمی باشد که ریسمانی بر آن بندند و درکشاکش آرند تا صدائی از آن ظاهر شود. (برهان). بازیچۀ اطفال است. (آنندراج). چوبکی باشد، رشته در میان، کودکان آنرا تاب دهند. (صحاح الفرس). چوبکی باشد که رشته ای بر آن بسته باشند و کودکان آنرا تاب دهند تا در گردش آید و آوازی از آن برآید و آنرا فرفره نیزگویند. چوبکی باشد تراشیده که بچگانش برشته پیچیده گردانند و آنرا بادبره و بهنه و پهنه و فرموک و گردنای نیز گویند. بهندیش لتو خوانند. (شرفنامۀ منیری). بمعنی بادافراه است. (جهانگیری). رجوع به بادآفراه، بادافراه، بادفراه، بادفرا، بادافرا، بادفرنک، بادفرنگ، بادفر، بادبرک، بادفرک، بادبر، بادپر، بادبره، بهنه، فرفروک، گلگیس، پل، پهنه، فرموک، گردنای، فرفره، خذروف، خرّاره، فرفر، شیربانگ، دوّامه شود
بازیچۀ اطفال است و آن چوب یا چرمی باشد که ریسمانی بر آن بندند و درکشاکش آرند تا صدائی از آن ظاهر شود. (برهان). بازیچۀ اطفال است. (آنندراج). چوبکی باشد، رشته در میان، کودکان آنرا تاب دهند. (صحاح الفرس). چوبکی باشد که رشته ای بر آن بسته باشند و کودکان آنرا تاب دهند تا در گردش آید و آوازی از آن برآید و آنرا فرفره نیزگویند. چوبکی باشد تراشیده که بچگانش برشته پیچیده گردانند و آنرا بادبره و بهنه و پهنه و فرموک و گردنای نیز گویند. بهندیش لَتو خوانند. (شرفنامۀ منیری). بمعنی بادافراه است. (جهانگیری). رجوع به بادآفراه، بادافراه، بادفراه، بادفرا، بادافرا، بادفرنک، بادفرنگ، بادفر، بادبرک، بادفرک، بادبر، بادپر، بادبره، بهنه، فرفروک، گِلگِیس، پل، پهنه، فرموک، گردنای، فرفره، خذروف، خَرّاره، فرفر، شیربانگ، دوّامه شود
مخفف بادفراه. (فرهنگ نظام). بمعنی بادفراه است که جزا و مکافات بدی باشد. (برهان) (آنندراج). بمعنی بادافراه است. (اوبهی) : گر نعمهای او چو چرخ دوان همه خوابست و باد بادفره. رودکی (از احوال و اشعار رودکی ص 1069). رجوع به بادآفراه و مترادفات آن شود
مخفف بادفراه. (فرهنگ نظام). بمعنی بادفراه است که جزا و مکافات بدی باشد. (برهان) (آنندراج). بمعنی بادافراه است. (اوبهی) : گر نعمهای او چو چرخ دوان همه خوابست و باد بادفره. رودکی (از احوال و اشعار رودکی ص 1069). رجوع به بادآفراه و مترادفات آن شود
ضبطی دیگر از بارفروش از ولایات مازندران. (از لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 2 ص 41). بارفروشه ده. و امروز آنرا بابل گویند. و رجوع به بابل و نیز رجوع به بارفروش شود
ضبطی دیگر از بارفروش از ولایات مازندران. (از لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 2 ص 41). بارفروشه ده. و امروز آنرا بابل گویند. و رجوع به بابل و نیز رجوع به بارفروش شود
تیر ستبر که در پوشش خانه ها بکار برند چوب بزرگ و ضخیم که دو سر آنرا بر بالای دو دیوار ساختمان گذارند و سر تیره های سقف را روی آن قرار دهند حمال سرانداز شاه تیر بالا گر، ستون
تیر ستبر که در پوشش خانه ها بکار برند چوب بزرگ و ضخیم که دو سر آنرا بر بالای دو دیوار ساختمان گذارند و سر تیره های سقف را روی آن قرار دهند حمال سرانداز شاه تیر بالا گر، ستون