- بالغ
- رسا، کافی، بسنده، رسنده، بحد بلوغ رسیده
معنی بالغ - جستجوی لغت در جدول جو
- بالغ
- کسی که به حد بلوغ رسیده، رسنده، رسا، رسیده
- بالغ
- پیالۀ شراب از جنس شاخ گاو، کرگدن یا استخوان فیل،
برای مثال با چنگ سغدیانه و با بالغ و کتاب / آمد به خان چاکر خود خواجه با صواب (عماره - شاعران بی دیوان - ۳۵۲)
- بالغ ((لِ))
- افزون، بیش
- بالغ
- به حد بلوغ رسیده، رسا
- بالغ ((لَ))
- پیمانه ای که از شاخ کرگدن یا گاو یا عاج فیل یا چوب درست کنند، پالغ
- بالغ
- Adult, Mature, Grownup
- بالغ
- взрослый , зрелый
- بالغ
- erwachsen, reif
- بالغ
- дорослий , зрілий
- بالغ
- dorosły, dojrzały
- بالغ
- 成熟的 , 成人的
- بالغ
- adulto, maduro
- بالغ
- adulto, maturo
- بالغ
- adulto, maduro
- بالغ
- adulte, mature
- بالغ
- volwassen, volwassene, rijp
- بالغ
- ผู้ใหญ่ , ผู้ใหญ่ , สุก
- بالغ
- dewasa, matang
- بالغ
- بالغٌ , ناضجٌ
- بالغ
- वयस्क , बड़ा , परिपक्व
- بالغ
- מבוגר , בוגר , בוגר
- بالغ
- 大人の , 成熟した
- بالغ
- 성숙한 , 어른
- بالغ
- yetişkin, olgun
- بالغ
- mzima, mzee
- بالغ
- প্রাপ্তবয়স্ক , প্রাপ্তবয়স্ক , পরিপক্ব
- بالغ
- بالغ , بالغ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هر چه باشد
بنهایت رسیدن آن
وجوه، پولها، زرهای بسیار
مبلغ ها، اندازه ها و مقادیری از پول، حد رسیدن ها، جای رسیدن ها، حد و نهایت چیزها، جمع واژۀ مبلغ
بلوغ
بی کم و کاست رساننده تر بلیغ تر رساتر: کنایه ابلغ از تصریح است