- بالافتن (تَ)
پالودن. صاف کردن. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 181) (ناظم الاطباء). جای دیگر دیده نشد، فخرکننده. (فرهنگ نظام). نازنده: فلان به علم خود بالان است. بالنده و نازان است. (از فرهنگ نظام).
- بالان کنان، فخرکنان:
آن کیست کاندر آید بالان کنان از آن در
رویی چو بوستانی از آب آسمان تر.
فرخی.
، جنبان. (حاشیۀ فرهنگ رشیدی). متحرک. (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) :
باز تا صنعتی دراندازد
ریش بالان بسوی ره تازد.
سنایی (از رشیدی).
کرده ز برای خربطی چند
از باد بروت و ریش بالان.
خاقانی.
، حرکت دهنده. (فرهنگ نظام) ، به معنی بجنبان امر از مصدر بالاندن. (فرهنگ نظام)
- بالان کنان، فخرکنان:
آن کیست کاندر آید بالان کنان از آن در
رویی چو بوستانی از آب آسمان تر.
فرخی.
، جنبان. (حاشیۀ فرهنگ رشیدی). متحرک. (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) :
باز تا صنعتی دراندازد
ریش بالان بسوی ره تازد.
سنایی (از رشیدی).
کرده ز برای خربطی چند
از باد بروت و ریش بالان.
خاقانی.
، حرکت دهنده. (فرهنگ نظام) ، به معنی بجنبان امر از مصدر بالاندن. (فرهنگ نظام)
