جدول جو
جدول جو

معنی بالافتن - جستجوی لغت در جدول جو

بالافتن
(تَ)
پالودن. صاف کردن. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 181) (ناظم الاطباء). جای دیگر دیده نشد، فخرکننده. (فرهنگ نظام). نازنده: فلان به علم خود بالان است. بالنده و نازان است. (از فرهنگ نظام).
- بالان کنان، فخرکنان:
آن کیست کاندر آید بالان کنان از آن در
رویی چو بوستانی از آب آسمان تر.
فرخی.
، جنبان. (حاشیۀ فرهنگ رشیدی). متحرک. (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) :
باز تا صنعتی دراندازد
ریش بالان بسوی ره تازد.
سنایی (از رشیدی).
کرده ز برای خربطی چند
از باد بروت و ریش بالان.
خاقانی.
، حرکت دهنده. (فرهنگ نظام) ، به معنی بجنبان امر از مصدر بالاندن. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بارافکن
تصویر بارافکن
بارانداز، جای بار انداختن، قسمتی از ساحل یا بندرگاه که در آنجا کشتی ها بارهای خود را خالی می کنند، بارافکن، جایی که کاروان فرود بیاید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالاندن
تصویر بالاندن
نمو دادن، رویاندن، تناور ساختن
جنباندن، برای مثال یک قصیده هزارجا خوانده / پیش هر سفله ریش بالانده (سنائی - مجمع الفرس - بالانده)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالابان
تصویر بالابان
نوعی ساز بادی آذربایجانی به شکل نی، از جنس چوب، دارای هشت سوراخ در یک طرف و یک سوراخ در طرف دیگر و زبانه ای که به وسیلۀ آن کوک می شود. دامنۀ صوت آن به اندازۀ سورنای است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالاتنه
تصویر بالاتنه
قسمت بالای بدن از سر تا کمر، کنایه از قسمت بالای لباس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازافکن
تصویر بازافکن
قطعه ای پارچه که صوفیان و درویشان به لباس خود می دوختند، رقعه، پینه
فرهنگ فارسی عمید
(تُ)
نام دریاچۀبزرگی است در مجارستان که 75 هزارگز طول و 8 هزارگزعرض دارد و بوسیلۀ رود سیو و چند مرداب به دانوب متصل میشود. این دریاچه به آلمانی ’پلاتن سی’ خوانده میشود. رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1206 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از وایافتن
تصویر وایافتن
باز یافتن دوباره یافتن: (گر زیر بند زلف او باد صباحا یافتی صد یوسف گم گشته را در هر خیم و یافتی) (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشکافتن
تصویر بشکافتن
شکافته شدن، ترکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالابان
تصویر بالابان
روسی تبیره روسی سه چنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالا تنه
تصویر بالا تنه
بالای لباس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازتافتن
تصویر بازتافتن
بازگرداندن، باز پیچاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باریافتن
تصویر باریافتن
رخصت و دستوری یافتن، اجازه یافتن، پذیرفته شدن در بارگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برتافتن
تصویر برتافتن
پیچاندن، تا کردن، برگرداندن، خمانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برتافتن
تصویر برتافتن
((~. تَ))
برگردیدن، پیچیدن، تحمل کردن، تاب آوردن، توانایی داشتن، توان برابری داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالابان
تصویر بالابان
طبل، نقاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالاتنه
تصویر بالاتنه
((تَ نِ))
بخش بالایی تنه از کمر به بالا، بخشی از یک لباس که آن بخش از بدن را می پوشاند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
صعود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برتافتن
تصویر برتافتن
تحمل کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
Clamber
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
grimper
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
לטפס
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
चढ़ना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
memanjat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
ปีน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
klimmen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
escalar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
trepar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
arrampicarsi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
攀爬
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
wspinać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
лізти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
klettern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
лазить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بالا رفتن
تصویر بالا رفتن
登る
دیکشنری فارسی به ژاپنی