- بالاخص
- به ویژه
معنی بالاخص - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آسانسور
صاحب قامت بلند
فرانسوی تراز، ترازو، ترازباری زبانزد ورزشی، تراز باری زبانزد ساختمانی نگاهداشتن بدن در حالات مختلف در روی دست با حفظ تعادل، تعادل و توازن بین عناصر و عوامل یک اثر هنری، موازنه دارایی و بدهی تعادل میان وام و اعتبار. سنجیدن عملیات خرید و فروش ظرف یکسال، بیلان عملیات تجاری
بالا رونده صاعد، دستگاهی که برای بالا رفتن باشکوبهای ساختمان بکار رود آسانسور
اسب جنیبت اسب کوتل
تازی نادرست سرانجام بتاوار باری سرانجام آخر عاقبت سرانجام، عاقبت
سرانجام
سرانجام، پایان، عاقبت، در آخر کار
نوعی پنجره که رو به بالا باز می شده
نگه داشتن بدن در حالات مختلف در روی دست با حفظ تعادل خود، بررسی تعادل توزیع وزن چرخ خودرو به کمک دستگاه های مخصوص و تنظیم آن به کمک وزنه های سربی، دستگاهی که به این منظور مورد استفاده قرار می گیرد
تعادل، دستگاهی برای اندازه گیری جرم یا وزن، ترازو (واژه فرهنگستان)، حالتی در یک واکنش شیمیایی که در آن واکنش دهنده ها و فرآورده های واکنش از قوانین پایستگی جرم و بار پیروی کنند، موازنه (واژه فرهنگستان)
بالارونده، آسانسور
آسانسور، اتاقکی در بعضی از ساختمان های چندطبقه که به وسیلۀ برق کار می کند و برای جابجا کردن افراد و حمل بار در طبقات مختلف استفاده می شود
شاه تیر سقف، تیر چوبی بزرگ و دراز و ستبری که در سقف به کار رفته، شاه تیر، بالار، پالار، پالاری، حمّال، سرانداز، افرسب، فرسپ، داربام
Frowningly
с нахмуренным лицом
mit einem Stirnrunzeln
з насупленими бровами
z marszczeniem brwi
皱着眉头地
com a testa franzida
con la fronte aggrottata
con el ceño fruncido
avec un froncement de sourcils
fronsend
ทำหน้าบึ้ง
dengan dahi berkerut
بتجعّدٍ
तमतमाती आँखों से
בקמט מצח
しかめつらで