باقلبا. نوعی شیرینی که ازقند و بادام کوفته و بروغن سرشته و بدانه های پسته آمیخته پزند. قسمی شیرینی و آن بدین ترتیب پخته شود که قند و بادام بهم کوبند و بروغن سرشند و دانه های پستۀ نیم کوفته در آن ریزند و به هل و گلاب آمیزند و سپس آن خمیرمایه را در تابه ای که نانی تنک در تک آن گسترده باشند پهن کنند و آتش بر زیر و بر آن نهند تا نیک پخته شود و معمولاً پیش از برون کردن از تابه بقطعات لوزی شکل ببرند، و آنچه از این جنس در شهر یزد پزند مشهورتر است. گاه بجای بادام نارگیل بکار دارند
باقلبا. نوعی شیرینی که ازقند و بادام کوفته و بروغن سرشته و بدانه های پسته آمیخته پزند. قسمی شیرینی و آن بدین ترتیب پخته شود که قند و بادام بهم کوبند و بروغن سرشند و دانه های پستۀ نیم کوفته در آن ریزند و به هل و گلاب آمیزند و سپس آن خمیرمایه را در تابه ای که نانی تنک در تک آن گسترده باشند پهن کنند و آتش بر زیر و بر آن نهند تا نیک پخته شود و معمولاً پیش از برون کردن از تابه بقطعات لوزی شکل ببرند، و آنچه از این جنس در شهر یزد پزند مشهورتر است. گاه بجای بادام نارگیل بکار دارند
نام شهری در مسیر اسکندر به مشرق، به روایت کنت کورث (کتاب 8 بند 2) اسکندر از بازریا به مرکند مراجعت کرد. (ایران باستان ج 2 ص 1730) ، شکافته به کاردو غیر آن: بریده دست خویش بر بر من فرود آورد، همه آن باز کرده راست گشت. (تاریخ سیستان)
نام شهری در مسیر اسکندر به مشرق، به روایت کنت کورث (کتاب 8 بند 2) اسکندر از بازریا به مَرَکند مراجعت کرد. (ایران باستان ج 2 ص 1730) ، شکافته به کاردو غیر آن: بریده دست خویش بر بر من فرود آورد، همه آن باز کرده راست گشت. (تاریخ سیستان)
قضا بارطین نام قضائی است در ولایت قسطمونی در انتهای شمال شرقی سنجاق بولی، از طرف مشرق و جنوب شرقی با سنجاق نفس قسطمونی، و از جانب جنوب غربی با قضای کرده و از سمت مغرب با قضای ارکلی و از جهت شمال به بحراسود محدود میشود، و به انضمام دو ناحیۀ چهارشنبه و آماصری یکصد قریه و 22600 تن سکنه دارد که به استثنای قریب 100 تن ارمنی و یونانی بقیه مسلمان میباشند، تمام اراضیش کوهستانی است و صحاری حاصلخیزی نیز دارد، نهر فیلیاس در حد جنوبی و غربی جاری است و رودهای دیگری از وسط قضا سرچشمه گرفته بسوی جنوب جاری شده وارد نهر بارطین میگردند، در حد شمال شرقی قضا، در محل نزدیک به ساحل بحر، کوه مرتفعی بنام صاغری طاغی (کوه شبیه به ترک اسب) وجود دارد، محصولاتش عبارت است از: میوه های گوناگون و صنایعاش از مصنوعات چوبین ابزار و ادوات چوبی و طناب کشتی است، جنگلهای زیادی دارد و درخت صنوبر سیاه و زرد و انواع دیگر درختان جنگلی و درختان شمشاد فراوان دیده میشود، درختان این جنگلها را قطع نموده به الوار تبدیل و از آنها در صنایع کشتی سازی دولتی استفاده میکنند، و در نقاط آماصری، تارله آغزی، و زونقولدایق، معدن زغال سنگ موجود است، و اهالی محل از آن بهره برداری میکنند، پاره ای از نقاطش کم محصول میباشند و مردم این مناطق به کارگری درمعادن زغال و بریدن چوبهای جنگلی اشتغال دارند و ازاین راه گذران میکنند، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)، ابر بابرق، (اقرب الموارد) (غیاث)، ابر بادرخش، میغ بابرق، ج، بوارق، (مهذب الاسماء)، ابر برق دهنده، (فرهنگ نظام)، لمعان: السحابه بارقه، این ابر بابرق و درخشنده است، (ناظم الاطباء)، طلوع کننده، شمشیرها، (اقرب الموارد) (غیاث) (آنندراج)، و بدین سبب بدین نام خوانده شده است که میدرخشد و حدیث عمار از همین معنی است: الجنه تحت البارقه، و آن مقتبس از گفتار پیامبر است که فرمود: الجنه تحت ظلال السیوف، و لحیانی گوید: رأیت البارقه، یعنی بریق سلاح، (از تاج العروس)، شمشیرها و منه الحدیث: الجنه تحت البارقه، (منتهی الارب)، و رجوع به ناظم الاطباء شود، شمشیر واحد، (غیاث) (آنندراج)، دوش، دیشب، نزد صوفیه عبارتست از لائحه که وارد میشود بر سالک از جناب اقدس و بسرعت منقطع میشود، و این اوائل کشف است، کذا فی لطائف اللغات، (کشاف اصطلاحات الفنون)، و جرجانی آرد: لایحه ای است که از آستان اقدس وارد آید و بشتاب خاموش شود و آن از اوایل و مبادی کشف است، (از تعریفات)، و رجوع به بارق الهی شود، - بارقۀ اول، همان صادر اول است، (انجمن آرا)، - بارقهالاولی، پرندوش، پریشب
قضا بارطین نام قضائی است در ولایت قسطمونی در انتهای شمال شرقی سنجاق بولی، از طرف مشرق و جنوب شرقی با سنجاق نفس قسطمونی، و از جانب جنوب غربی با قضای کرده و از سمت مغرب با قضای ارکلی و از جهت شمال به بحراسود محدود میشود، و به انضمام دو ناحیۀ چهارشنبه و آماصری یکصد قریه و 22600 تن سکنه دارد که به استثنای قریب 100 تن ارمنی و یونانی بقیه مسلمان میباشند، تمام اراضیش کوهستانی است و صحاری حاصلخیزی نیز دارد، نهر فیلیاس در حد جنوبی و غربی جاری است و رودهای دیگری از وسط قضا سرچشمه گرفته بسوی جنوب جاری شده وارد نهر بارطین میگردند، در حد شمال شرقی قضا، در محل نزدیک به ساحل بحر، کوه مرتفعی بنام صاغری طاغی (کوه شبیه به ترک اسب) وجود دارد، محصولاتش عبارت است از: میوه های گوناگون و صنایعاش از مصنوعات چوبین ابزار و ادوات چوبی و طناب کشتی است، جنگلهای زیادی دارد و درخت صنوبر سیاه و زرد و انواع دیگر درختان جنگلی و درختان شمشاد فراوان دیده میشود، درختان این جنگلها را قطع نموده به الوار تبدیل و از آنها در صنایع کشتی سازی دولتی استفاده میکنند، و در نقاط آماصری، تارله آغزی، و زونقولدایق، معدن زغال سنگ موجود است، و اهالی محل از آن بهره برداری میکنند، پاره ای از نقاطش کم محصول میباشند و مردم این مناطق به کارگری درمعادن زغال و بریدن چوبهای جنگلی اشتغال دارند و ازاین راه گذران میکنند، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)، ابر بابرق، (اقرب الموارد) (غیاث)، ابر بادرخش، میغ بابرق، ج، بوارق، (مهذب الاسماء)، ابر برق دهنده، (فرهنگ نظام)، لمعان: السحابه بارقه، این ابر بابرق و درخشنده است، (ناظم الاطباء)، طلوع کننده، شمشیرها، (اقرب الموارد) (غیاث) (آنندراج)، و بدین سبب بدین نام خوانده شده است که میدرخشد و حدیث عمار از همین معنی است: الجنه تحت البارقه، و آن مقتبس از گفتار پیامبر است که فرمود: الجنه تحت ظلال السیوف، و لحیانی گوید: رأیت البارقه، یعنی بریق سلاح، (از تاج العروس)، شمشیرها و منه الحدیث: الجنه تحت البارقه، (منتهی الارب)، و رجوع به ناظم الاطباء شود، شمشیر واحد، (غیاث) (آنندراج)، دوش، دیشب، نزد صوفیه عبارتست از لائحه که وارد میشود بر سالک از جناب اقدس و بسرعت منقطع میشود، و این اوائل کشف است، کذا فی لطائف اللغات، (کشاف اصطلاحات الفنون)، و جرجانی آرد: لایحه ای است که از آستان اقدس وارد آید و بشتاب خاموش شود و آن از اوایل و مبادی کشف است، (از تعریفات)، و رجوع به بارق الهی شود، - بارقۀ اول، همان صادر اول است، (انجمن آرا)، - بارقهالاولی، پرندوش، پریشب
نام قصبه ای است مرکز قضا در سنجاق بولی از ولایت قسطمونی، در 14 هزارگزی شمال ساحل بحر اسود در کنار یسار یعنی در مغرب نهر بارطین، واقع است و نهر دیگر موسوم به ’قوجاناز’ از طرف مغرب قصبه روان میشود، و در جنوب بارطین بهم می پیوندند، این قصبه در 120 هزارگزی شمال شرقی بولی، و 140 هزارگزی شمال غربی شهر قسطمونی در 41 درجه و 33 دقیقه و 52 ثانیۀ عرض شمالی و 29 درجه و 53 دقیقه و 44 ثانیۀ طول شرقی واقع گشته، کشتیهایی به وزن متوسط در این نهر آمد و شد کرده و از این رو وضع اسکله به خود گرفته و تجارت پررونقی دارد، از بارطین و زعفرانبولی جادۀ شوسه ای احداث وسبب سهولت تجارت شده است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)، رجوع به لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 2 شود
نام قصبه ای است مرکز قضا در سنجاق بولی از ولایت قسطمونی، در 14 هزارگزی شمال ساحل بحر اسود در کنار یسار یعنی در مغرب نهر بارطین، واقع است و نهر دیگر موسوم به ’قوجاناز’ از طرف مغرب قصبه روان میشود، و در جنوب بارطین بهم می پیوندند، این قصبه در 120 هزارگزی شمال شرقی بولی، و 140 هزارگزی شمال غربی شهر قسطمونی در 41 درجه و 33 دقیقه و 52 ثانیۀ عرض شمالی و 29 درجه و 53 دقیقه و 44 ثانیۀ طول شرقی واقع گشته، کشتیهایی به وزن متوسط در این نهر آمد و شد کرده و از این رو وضع اسکله به خود گرفته و تجارت پررونقی دارد، از بارطین و زعفرانبولی جادۀ شوسه ای احداث وسبب سهولت تجارت شده است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)، رجوع به لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 2 شود
دهی است از دهستان عشق آباد بخش فدیشه شهرستان نیشابور که در 24 هزارگزی خاور فدیشه در جلگه واقع است. ناحیه ایست گرمسیر و دارای 82 تن سکنه. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و مالداری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان عشق آباد بخش فدیشه شهرستان نیشابور که در 24 هزارگزی خاور فدیشه در جلگه واقع است. ناحیه ایست گرمسیر و دارای 82 تن سکنه. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و مالداری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
عبدالله بن سعید. از ادبای بزرگ بود. ظاهراً در سال 1078 هجری قمری وفات یافته است. (از سلافه العصر ص 217). او از فقها و علمای مکه بود، همه کتابهای او در شروح و حواشی و مختصرات است از آنجمله: ’اختصار نظم عقیده اللقانی’ بنظم و ’اختصار تصریف زنجانی’ و ’نظم الحکم’شرح آن است. (از اعلام زرکلی ج 4 ص 223). از اوست: کم من علوم اردناها فمابعدت عنا و حزنا معالیها علی سند. (از سلافه العصر)
عبدالله بن سعید. از ادبای بزرگ بود. ظاهراً در سال 1078 هجری قمری وفات یافته است. (از سلافه العصر ص 217). او از فقها و علمای مکه بود، همه کتابهای او در شروح و حواشی و مختصرات است از آنجمله: ’اختصار نظم عقیده اللقانی’ بنظم و ’اختصار تصریف زنجانی’ و ’نظم الحکم’شرح آن است. (از اعلام زرکلی ج 4 ص 223). از اوست: کم من علوم اردناها فمابعدت عنا و حزنا معالیها علی سند. (از سلافه العصر)
از قرای بغداد است که در سه فرسخی قطربل واقع شده است. این ناحیه را باقطیا نیز خوانده اند. (از معجم البلدان). در مراصدالاطلاع ضبط دیگر آن باقنطیا آمده است. (و شاید مصحف آن باشد)
از قرای بغداد است که در سه فرسخی قطربل واقع شده است. این ناحیه را باقطیا نیز خوانده اند. (از معجم البلدان). در مراصدالاطلاع ضبط دیگر آن باقنطیا آمده است. (و شاید مصحف آن باشد)
جمع واژۀ باقیه، بازمانده ها، (آنندراج)، رجوع به باقیه شود، - باقیات الصالحات، هر عمل نیک و صالح که ثواب آن باقی بماند، (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)، عملهای صالح، همه کردارهای نیکی که در این جهان از کسی صادر میشود، (ناظم الاطباء)، عمل صالح (آنندراج) (منتهی الارب) : باقیات الصالحات آمد کریم رسته از صد آفت و اخطا و بیم، مولوی،
جَمعِ واژۀ باقیه، بازمانده ها، (آنندراج)، رجوع به باقیه شود، - باقیات الصالحات، هر عمل نیک و صالح که ثواب آن باقی بماند، (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)، عملهای صالح، همه کردارهای نیکی که در این جهان از کسی صادر میشود، (ناظم الاطباء)، عمل صالح (آنندراج) (منتهی الارب) : باقیات الصالحات آمد کریم رسته از صد آفت و اخطا و بیم، مولوی،
نام سرداری در زمان داریوش اول (بزرگ)، اری تس نامی از جانب کوروش والی سارد بود، داریوش پارسیها را طلبیده تصمیم کرد اری تس را از جهت قتل میتروباتس سردار دیگر ایرانی از میان بردارد، سی نفر از پارسیها حاضر شدند که این خدمت را انجام دهند، داریوش قرعه کشید و قرعه بنام باگایا پسر آرتونت درآمد، باگایا احکامی راجع بکارهای مختلف نوشته به مهر داریوش رسانید و عازم سارد شد، پس از ورود نزد والی رفت و نامه ها را یک بیک درآورده به دبیرشاهی داد که بخواند، منظورش این بود که اثر حکم را در او بداند، وقتی که دید همه در برابر مهر داریوش تعظیم میکنند حکمی بدین مضمون درآورد: ’پارسیها، داریوش شاه به شما امر میکند که دیگر مستحفظ اری تس نباشید’، بمحض شنیدن این حکم، مستحفظین نیزه های خودشان را فرود آوردند، باگایا حکمی دیگر بیرون آورد بدین مضمون: ’پارسیها، داریوش شاه بشما میفرماید اری تس را بکشید’، بمجرد شنیدن این حکم پارسیها شمشیر خود را برهنه کرده اری تس را نابود کردند، (از ایران باستان ج 1 ص 558 و 559)، شکسته شدن بال، خرد شدن بال، خفض جناح: چون شکست او بال آن رأی نخست چون نشد هستی بال اشکن درست، مولوی (مثنوی)، ، بازپس ماندن، همگامی و برابری نتوانستن، به عجز مقر آمدن: همسفرانش سپر انداختند بال شکستند و پر انداختند، نظامی
نام سرداری در زمان داریوش اول (بزرگ)، اری تس نامی از جانب کوروش والی سارد بود، داریوش پارسیها را طلبیده تصمیم کرد اری تس را از جهت قتل میتروباتس سردار دیگر ایرانی از میان بردارد، سی نفر از پارسیها حاضر شدند که این خدمت را انجام دهند، داریوش قرعه کشید و قرعه بنام باگایا پسر آرتونت درآمد، باگایا احکامی راجع بکارهای مختلف نوشته به مهر داریوش رسانید و عازم سارد شد، پس از ورود نزد والی رفت و نامه ها را یک بیک درآورده به دبیرشاهی داد که بخواند، منظورش این بود که اثر حکم را در او بداند، وقتی که دید همه در برابر مهر داریوش تعظیم میکنند حکمی بدین مضمون درآورد: ’پارسیها، داریوش شاه به شما امر میکند که دیگر مستحفظ اری تس نباشید’، بمحض شنیدن این حکم، مستحفظین نیزه های خودشان را فرود آوردند، باگایا حکمی دیگر بیرون آورد بدین مضمون: ’پارسیها، داریوش شاه بشما میفرماید اری تس را بکشید’، بمجرد شنیدن این حکم پارسیها شمشیر خود را برهنه کرده اری تس را نابود کردند، (از ایران باستان ج 1 ص 558 و 559)، شکسته شدن بال، خرد شدن بال، خفض جناح: چون شکست او بال آن رأی نخست چون نشد هستی بال اشکن درست، مولوی (مثنوی)، ، بازپس ماندن، همگامی و برابری نتوانستن، به عجز مقر آمدن: همسفرانش سپر انداختند بال شکستند و پر انداختند، نظامی
نام قریه ای به کوفه در ساحل فرات، و گویند ابراهیم بدانجا نزول فرمود و از اینرو یهود مردگان را در آن بخاک سپارند تبرک را. (یادداشت مؤلف). نام ناحیه ای از کوفه. در اخبار است که ابراهیم خلیل بر خری از بابل خارج شد و لوط نیز همراهش بود تا به بانقیا رسید... اعشی گوید: فما نیل مصر اذ تسامی عبابه و لابحربانقیا اذا راح مفعما (الخ). وباز گوید: قدسرت مابین بانقیا الی عدن و طال فی العجم تکراری و تسیاری. در فتوح عرب نیز ذکر آن آمده است که چون خالد بن ولید به عراق آمد، بشیر بن سعد را به بانقیا فرستاد در برابر او فرخ بنداد با سپاهی برآمد ولی بشیر برآن سپاه چیره شد و فرخبنداد بقتل رسید. بشیر نیز مجروح شد و بازگشت و در عین التمردرگذشت. پس خالد، جریر بن عبداﷲ را به بانقیا فرستاد. بصبهری بن صلوبا با او مقابله کرد و سرانجام با هزاردرهم و یک طیلسان مصالحه کردند... (از معجم البلدان).
نام قریه ای به کوفه در ساحل فرات، و گویند ابراهیم بدانجا نزول فرمود و از اینرو یهود مردگان را در آن بخاک سپارند تبرک را. (یادداشت مؤلف). نام ناحیه ای از کوفه. در اخبار است که ابراهیم خلیل بر خری از بابل خارج شد و لوط نیز همراهش بود تا به بانقیا رسید... اعشی گوید: فما نیل مصر اذ تسامی عبابه و لابحربانقیا اذا راح مفعما (الخ). وباز گوید: قدسرت مابین بانقیا الی عدن و طال فی العجم تکراری و تسیاری. در فتوح عرب نیز ذکر آن آمده است که چون خالد بن ولید به عراق آمد، بشیر بن سعد را به بانقیا فرستاد در برابر او فرخ بنداد با سپاهی برآمد ولی بشیر برآن سپاه چیره شد و فرخبنداد بقتل رسید. بشیر نیز مجروح شد و بازگشت و در عین التمردرگذشت. پس خالد، جریر بن عبداﷲ را به بانقیا فرستاد. بصبهری بن صلوبا با او مقابله کرد و سرانجام با هزاردرهم و یک طیلسان مصالحه کردند... (از معجم البلدان).
بیزانس. (مفاتیح خوارزمی) ، مصالح هر چیز چنانچه رشتۀ تسبیح و دوال و امثال آن برای شمشیر. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، بمعنی حرزی است که در درون آن دعا گذاشته به بازو می بندند. (شعوری ج 1 ورق 156)
بیزانس. (مفاتیح خوارزمی) ، مصالح هر چیز چنانچه رشتۀ تسبیح و دوال و امثال آن برای شمشیر. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، بمعنی حرزی است که در درون آن دعا گذاشته به بازو می بندند. (شعوری ج 1 ورق 156)
شاه باقیا، از عرفای نائین، فرزند امیرغیاث الدین محمد نائینی است، (تاریخ نائین تألیف صدر بلاغی ص 32)، از عرفای نائین است، در علم موسیقی مهارت داشته، بهند رفت و سپس به نائین بازگشت، از اوست: زآن زنم کوس توکل کآسمان از بهر من میرساند روزی و چرخ دگر هم میزند، همه حاصل جهان را به نشاط صرف مل کن برکافر و مسلمان بنشین و صلح کل کن، رفتند به منزلگه مقصود عزیزان باقی است که وامانده در این مرحله تنها، (از تذکرۀنصرآبادی ص 306 و 307) از شعرای ایران و اهل کاشان بوده است، از اوست: شام فراق بی تو ز بس خون گریستم یک عمر چون عقیق چراغم در آب سوخت، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1204)، اسم یکی از بنی افرائیم است که برد نیز خوانده شده است، (از قاموس کتاب مقدس)
شاه باقیا، از عرفای نائین، فرزند امیرغیاث الدین محمد نائینی است، (تاریخ نائین تألیف صدر بلاغی ص 32)، از عرفای نائین است، در علم موسیقی مهارت داشته، بهند رفت و سپس به نائین بازگشت، از اوست: زآن زنم کوس توکل کآسمان از بهر من میرساند روزی و چرخ دگر هم میزند، همه حاصل جهان را به نشاط صرف مل کن برکافر و مسلمان بنشین و صلح کل کن، رفتند به منزلگه مقصود عزیزان باقی است که وامانده در این مرحله تنها، (از تذکرۀنصرآبادی ص 306 و 307) از شعرای ایران و اهل کاشان بوده است، از اوست: شام فراق بی تو ز بس خون گریستم یک عمر چون عقیق چراغم در آب سوخت، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1204)، اسم یکی از بنی افرائیم است که برد نیز خوانده شده است، (از قاموس کتاب مقدس)
یونانی کالوسک با سمر غول کوشک از گیاهان گیاهی از تیره پروانه واران جزو دسته پیچی ها که یکساله است و ارتفاعش گاهی تا یک متر میرسد. برگهایش مرکب شانه یی میباشد. گلهایش بنفش یا سفید با یک لکه سیاه روی هر یک از بالها میباشد، گیاهی از تیره پروانه واران جزو دسته پیچی ها که یکساله است و ارتفاعش گاهی تا یک متر میرسد. برگهایش مرکب شانه یی میباشد. گلهایش بنفش یا سفید با یک لکه سیاه روی هر یک از بالها میباشد
یونانی کالوسک با سمر غول کوشک از گیاهان گیاهی از تیره پروانه واران جزو دسته پیچی ها که یکساله است و ارتفاعش گاهی تا یک متر میرسد. برگهایش مرکب شانه یی میباشد. گلهایش بنفش یا سفید با یک لکه سیاه روی هر یک از بالها میباشد، گیاهی از تیره پروانه واران جزو دسته پیچی ها که یکساله است و ارتفاعش گاهی تا یک متر میرسد. برگهایش مرکب شانه یی میباشد. گلهایش بنفش یا سفید با یک لکه سیاه روی هر یک از بالها میباشد
این واژه ترکی یا تازی نیست و در پارسی باید باغلوا نوشته شود از خوردنی ها قسمی شیرینی که از بادام سفید قند کوبیده هل کوبیده آرد سفید شیر و روغن تهیه کنند
این واژه ترکی یا تازی نیست و در پارسی باید باغلوا نوشته شود از خوردنی ها قسمی شیرینی که از بادام سفید قند کوبیده هل کوبیده آرد سفید شیر و روغن تهیه کنند