جدول جو
جدول جو

معنی باقدم - جستجوی لغت در جدول جو

باقدم
عاقبت کار باشد از هر شغلی و کاری، (اوبهی)، اما ظاهراً مصحف بافدم (= به افدم) است بمعنای عاقبت و پایان و سرانجام، رجوع به باقدم و نیز رجوع به افدم شود
لغت نامه دهخدا
باقدم
عاقبت کار باشد از هر شغلی و کاری، و پایان و سرانجام کار
تصویری از باقدم
تصویر باقدم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باددم
تصویر باددم
بادانبان، انبان باد، دمۀ آهنگران، دم، دمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدقدم
تصویر بدقدم
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، سیاه دست، بدیمن، میشوم، شمال، بدشگون، منحوس، خشک پی، نامبارک، مشوم، سبز پا، پاسبز، تخجّم، مرخشه، سبز قدم، بداغر، نحس، نافرّخ، شنار، نامیمون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بافدم
تصویر بافدم
عاقبت، انجام و پایان کاری، سرانجام، به فرجام، درآخر، برای مثال مکن خویشتن از ره راست گم / که خود را به دوزخ بری بافدم (رودکی - ۵۴۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازدم
تصویر بازدم
هوایی که از ریه خارج می شود، زفیر
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دُ)
عاقبت. انجام. پایان کار. (برهان قاطع). عاقبت کارها. (فرهنگ جهانگیری). عاقبت باشد. (فرهنگ اسدی ص 340). فرجام. (شرفنامۀ منیری). آخر:
گرچه هر روز اندکی برداردش
بافدم روزی بپایان آردش.
رودکی.
بودنت در خاک باشد بافدم
همچنان کز خاک بود انبودنت.
رودکی.
چه بایدت کردن کنون بافدم
مگر خانه روبی چو روبه به دم.
بوشکور.
محکم کند سرهای خم تا ماه پنجم یا ششم
وانگه بیاید بافدم وانگه بیارد باطیه.
منوچهری.
براسب گمان از ره راست چم
قرارت به دوزخ بود بافدم.
اسدی.
درنسخۀ حسین وفائی وادات الفضلاء بجای فاء، قاف یعنی:باقدم نوشته شده است. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 177) و آن براساسی نیست و بافدم نیز چون باقدم مرکب است از (افدم + ب اضافه) و در پهلوی بمعنی آخرین و نهائی است و ضبط بافدم را اسدی استخراج کرده است که در لغت فرس گوید ’بافدم عاقبت باشد. رودکی گوید:
مکن خویشتن از ره راست گم
که خود رابدوزخ بری بافدم...’
یعنی به عاقبت. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بدقدم
تصویر بدقدم
نامبارک، پی، بدفال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازدم
تصویر بازدم
هوائی که از ریه خارجی می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بافدم
تصویر بافدم
سرانجام، عاقبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بافدم
تصویر بافدم
((دُ))
عاقبت، سرانجام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازدم
تصویر بازدم
((دَ))
خارج کردن هوا از ریه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازدم
تصویر بازدم
زفيرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بازدم
تصویر بازدم
Exhalation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بازدم
تصویر بازدم
exhalation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بازدم
تصویر بازدم
נשיפה
دیکشنری فارسی به عبری
بازدم
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از بازدم
تصویر بازدم
بازدم
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بازدم
تصویر بازدم
নিশ্বাস ত্যাগ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بازدم
تصویر بازدم
kupumua
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بازدم
تصویر بازدم
nefes verme
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بازدم
تصویر بازدم
호흡
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بازدم
تصویر بازدم
呼気
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بازدم
تصویر بازدم
uitademing
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بازدم
تصویر بازدم
श्वास निकासी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بازدم
تصویر بازدم
penghembusan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بازدم
تصویر بازدم
การหายใจออก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بازدم
تصویر بازدم
exhalación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بازدم
تصویر بازدم
esalazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بازدم
تصویر بازدم
呼气
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بازدم
تصویر بازدم
wydech
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بازدم
تصویر بازدم
видих
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بازدم
تصویر بازدم
Ausatmung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بازدم
تصویر بازدم
выдох
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بازدم
تصویر بازدم
exalação
دیکشنری فارسی به پرتغالی