جدول جو
جدول جو

معنی باددم

باددم
بادانبان، انبان باد، دمۀ آهنگران، دم، دمه
تصویری از باددم
تصویر باددم
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با باددم

باددم

باددم
کنایه از کسی است که خود را پر از باد نخوت و غرور کند و متکبر و متجبر نشیند. (برهان) (ناظم الاطباء)، کُند. بطی ٔ:
بود راه روزی بر او تار و تنگ
بجوی اندرون آب او بادرنگ.
فردوسی.
بکارآگهان گفت راز از نخست
ز لشکر همی کرد باید درست
که با او یکی اند لشکر بجنگ
کزو گردد این کار ما بادرنگ.
فردوسی.
رجوع به ’با’ شود
لغت نامه دهخدا

باقدم

باقدم
عاقبت کار باشد از هر شغلی و کاری، و پایان و سرانجام کار
باقدم
فرهنگ لغت هوشیار

بادام

بادام
درختی از تیره گل سرخیان که سر دسته بادامیها است. گلها و برگهایش شبیه گلها و برگهای درخت هلو است. گلها شامل 5 کاسبرگ و 5 گلبرگ و 25 تا 30 پرچم است، چشم محبوب: ئهانت پسته و چشمانت بادام، مقدار اندک اندازه کم: یک بادام نان. یا بادام زمینی. سعد سلطانی، پسته زمینی
فرهنگ لغت هوشیار

بادودم

بادودم
عجب، غرور، خودنمایی، خودستایی، برای مِثال بیاراست آن جنگ را پیلسُم / همی راند چون شیر با بادودم (فردوسی - ۲/۳۹۶)
بادودم
فرهنگ فارسی عمید

بادرم

بادرم
بیهوده، بی اثر، برای مِثال چون به ایشان بازخورد آسیب شاه کامیاب / جنگ ایشان عجز گشت و سحر ایشان بادرم (عنصری - ۳۴۰ حاشیه)، از کار بازمانده، تباه، کار بیهوده
بادرم
فرهنگ فارسی عمید