جدول جو
جدول جو

معنی بافضل - جستجوی لغت در جدول جو

بافضل
دارای برتری در تقوا، علم و کمال، فاضل، دانشمند
تصویری از بافضل
تصویر بافضل
فرهنگ فارسی عمید
بافضل
(فَ)
مرکّب از: با + فضل، برتر
لغت نامه دهخدا
بافضل
(فَ)
مرکّب از: با مخفف ابا: حالت نصبی ابو، و فضل در تداول فارسی زبانان، و آن کنیه ای بوده است اشخاص را
لغت نامه دهخدا
بافضل
فاضل دانشمند: مرد بافضلی است، بافضیلت
تصویری از بافضل
تصویر بافضل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افضل
تصویر افضل
(پسرانه)
برترین، بالاترین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از افضل
تصویر افضل
فاضل تر، برتر، بالاتر در علم یا حسب
فرهنگ فارسی عمید
ابن عبدالرحمان بن ابی بکر بافضل الحضرمی السعدی المذحجی. فقیه و رئیس فقیهان بلاد خود بود. از تألیفات او است: المقدمه الحضرمیه فی فقه الشافعیه. الحجج القواطع فی الواصل و القاطع. رساله فی علم الفلک و جز آن. وی به سال 850 هجری قمری متولد شد و به سال 918 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
حسین بن عبدالله بن عبدالرحمن بن ابی بکر حضرمی شافعی صوفی. بسال 979 هجری قمری در تریم (حضرموت) درگذشت. او راست: الفصول الفتحیه فی التصوف. (از معجم المؤلفین ج 3) ، مجازاً برمقداری تره یا سبزی یا یونجه که بوسیلۀ بندی (باقه ای) بسته شده باشد نیز اطلاق شود. دستۀ تره. (مهذب الاسماء) (بحر الجواهر) ، دسته. حزمه. بند از گندم دروده. (یادداشت مؤلف). بافه. (یادداشت مؤلف) ، حمایلی که روحانیان کلیسا و قضات بکار برند. (از دزی ج 1 ص 49)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
حضرمی، جمال الدین بن عبدالله بن عبدالرحمن فقیه محقق عابد زاهد حضرمی الولاده (بسال 840 هجری قمری) سعدی العشیره شافعی مذهب عدنی مسکن و مدفن، مشهور به بافضل و بقولی محمد بن عبدالله فقیه بود، تألیفات او عبارت است از: شرح المدخل، العده والسلاح لمتولی عقود النکاح، مختصر الانوار، مختصر قواعد زرکشی، مقدمه الحضرمیه فی فقه الساده الشافعیه. او ظاهراً بسال 903 هجری قمری در 63 سالگی در عدن در گذشت. (از ریحانه الادب ج 1 ص 136 و 330) (معجم المطبوعات). او در تریم تولد یافت و برای تدریس به عدن رفت و در همانجا مرد. (الاعلام زرکلی ج 6 ص 232)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
حضرمی. عبدالله بن عبدالرحمن بن ابی بکر بافضل حضرمی سعدی مذحجی، او از بنی سعد طایفه ای از مذحج و فقیه شافعی بود. بسال 850 هجری قمری در تریم تولد یافت و به شحر و سپس عدن و حرمین مهاجرت کرد و سپس به حضرموت بازگشت و در شحر بسال 918 هجری قمریدرگذشت. مؤلفات فراوان دارد از آنجمله: المقدمه الحضرمیه فی فقه الشافعیه، حجج القواطع فی الوصل و القاطع، الفتاوی، و رساله ای در علم فلک، و لوامع الانوارفی فضل القائم بالاسحار. (از الاعلام زرکلی ج 4 ص 232)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
احمق. سفیه. نادان. (ناظم الاطباء). اماظاهراً همان باقل است که به اشتباه چنین ضبط شده
لغت نامه دهخدا
(اَ ضَ)
نعت تفضیلی است از فضل مقابل نقص. ج، افضلون، افاضل. مؤنث: فضلی ̍. ج، فضلیات، فضل. (از اقرب الموارد). فاضل در حسب و در علم و جز آن و مادام که نکره باشد واحد و جمع و مذکر ومؤنث در وی یکسان است و برخلاف هرگاه الف و لام بر آن داخل شود و یا اضافه گردد، چنین نیست. (ناظم الاطباء). افزون تر. (آنندراج). فاضل تر. (مهذب الاسماء نسخۀخطی). بافضل تر. برتر. امثل. افزونتر. سرآمده. فزونتر. اشرف. (یادداشت مؤلف) : و اصطفاه من افضل قریش حسبا و اکرمها نسبا. (تاریخ بیهقی ص 298).
او افضل انبیاست لیکن
آمد پس از انبیا بگیهان.
خاقانی.
- امثال:
افضل الاعمال احمزها، افضل اعمال آن است که استوارتر و قوی ترست. (یادداشت مؤلف). از روایات است. مراد آن است که برترین اعمال سخت و مشکلترین آنهاست.
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
ابن قاضی محمد ملقب به نظام الدین. وی المصادر زوزنی را بخط نسخ نوشته و نسخۀ آن در کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار موجود است. رجوع به فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 284 شود
سید... پسرسیدنظام الدین سلطانعلی موسوی خواب بین. وی بصفت فضل و وقوف در نظم اشعار ترکی و فارسی اتصاف داشت. (از حبیب السیر ص 206). و رجوع به مجالس النفائس ص 138 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از با فضل
تصویر با فضل
برتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افضل
تصویر افضل
فاضلتر، برتر، بالاتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افضل
تصویر افضل
((اَ ضَ))
برتر، فزون تر، فاضل تر، با فضلیت تر، جمع افاضل
فرهنگ فارسی معین
برتر، بهتر، فاضل تر
فرهنگ واژه مترادف متضاد