جدول جو
جدول جو

معنی باغیکان - جستجوی لغت در جدول جو

باغیکان
دهی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت که در 85 هزارگزی جنوب خاوری راه مالرو کروک به سبزواران واقع است و51 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باژیلان
تصویر باژیلان
(دخترانه)
محل وزش باد، قبیله ایی از کردها که در اطراف خانقین سکونت دارند (نگارش کردی: باژیلان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باریکان
تصویر باریکان
(پسرانه)
دماغه کوه (نگارش کردی: باریکان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماتیکان
تصویر ماتیکان
(پسرانه)
نام پسربزرگ جغتای از فرماندهان مغول
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بابیلان
تصویر بابیلان
(دخترانه)
لفظ نوازش دختر کوچک از روی محبت (نگارش کردی: بابیلان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بادینان
تصویر بادینان
(پسرانه)
منان، نام عشیرهایی معروف در کردستان، نام منطقه ای در کردستان، یکی از لهجه های زبان کردی (نگارش کردی: بادینان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باریزان
تصویر باریزان
(دخترانه)
رواج، برکت (نگارش کردی: باژان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باریسان
تصویر باریسان
(پسرانه)
نام قبیله ایی ازکردها (نگارش کردی: باسان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باغستان
تصویر باغستان
جایی که چندین باغ پهلوی یکدیگر باشد، برای مثال سروی چو تو می باید تا باغ بیاراید / گر در همه باغستان سروی نبود شاید (سعدی۲ - ۴۴۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بابیزان
تصویر بابیزان
بادبیزن، بادزن
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ)
باغچه بان. محافظ و نگهبان باغچه. آنکه حفظ و تعهد باغچه کند. باغبان باغچه. (ناظم الاطباء). باغبان. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
دهی است از دهستان خانکوک بخش حومه شهرستان فردوس که در 12 هزارگزی شمال فردوس بر سر راه شوسۀ عمومی گناباد به فردوس در جلگه واقع است. ناحیه ای است با آب و هوای معتدل و 221 تن سکنه. آب آنجا از قنات و رودخانه تأمین میشود. و شغل مردمش زراعت و باغداری و راهش اتومبیل رو است. باغستان محل گردشگاه و ییلاقی شهرستان فردوس است. باغهای بسیار مصفا و خیابان طویلی داردکه درختهای کهنسال چنار آن سر به آسمان کشیده، آب همیشه از دو طرف جوی جریان دارد، مردمان آن محل بسیاربا ذوق میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
جایی که باغ بود. جایی که باغات بسیار در آن بود. (ناظم الاطباء) :
سروی چو تو میباید تا باغ بیاراید
وردرهمه باغستان سروی نبود شاید.
سعدی (بدایع).
لغت نامه دهخدا
(غِ)
از باغهای عصر صفوی متصل به ضلع شرقی باغ چهلستون اصفهان که فعلا محل ادارۀ ژاندارمری اصفهان است. (از ج 3 گزارشهای باستانشناسی ص 375). این باغ درقدیم سی هزارگز وسعت داشته است. (همان کتاب ص 205)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند، در 36هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقع است، سرزمینی است کوهستانی با آب و هوائی معتدل و 20 تن سکنه، آبش از قنات و محصولش غلات و شغل مردمش زراعت و راهش مالرو است، مزارع اسپرک، زینسان، میان، سیان، پورک، کلاته غلام و حاجی قربان جزء همین ده است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: تاریک + ’ان’، پسوند زمان، مانند: بامدادان، صبحگاهان، سحرگاهان، چاشتگاهان) بهنگام تاریکی، (ترجمه دیاتسارون ص 364) رجوع به ’آن’ در همین لغت نامه و حاشیۀ برهان قاطع چ معین (آن) شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
خاصۀ بالکانی. مرکز بلوک لاله آباد در ناحیۀ بارفروش. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 118 قسمت انگلیسی چ 1342 هجری قمری قاهره). دهی از دهستان لاله آباد بخش مرکزی بابل در 10هزارگزی جنوب باختری بابل، 2هزارگزی شمال شوسۀ بابل به آمل. دشت، معتدل، مرطوب، مالاریائی و دارای 770 تن سکنه است. آب آن از رود خانه کاری است. محصول آن برنج، کنف، صیفی، مختصر غلات، پنبه، نیشکر و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. این ده از چندین محل بنام انگرتپه و ورمه تان و بابل کان تشکیل شده. مرکز حوزۀ 3 آمار شهرستان آمل است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
بابیزن. کفیل و ضامن و میانجی، را گویند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). میانجی، و آنرا بابیذان نیز گویند. بتازیش ضمان (ظ: ضامن خوانند. (شرفنامۀ منیری) (شعوری ج 1 ص 179).
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان حومه بخش شهرستان شهرضا در 7هزارگزی باختر شهرضا و 1500گزی راه فرعی شهرضا به علی آباد دهاقان، جلگه، معتدل، سکنۀ آن 1477تن است، آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه، تریاک، انگور، خشکبار و شغل اهالی زراعت است، صنایع دستی زنان کرباس بافی، راه فرعی دارد، دبستان و در حدود 8 باب دکان دارد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
در شمال ماسوله واقع است و مرتفعترین قلۀ کوههای طالش به ارتفاع 2402 گز در حوالی آن قرار دارد
لغت نامه دهخدا
نام عشیره ای در ولایت و سنجاق سیواس. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
شهری است که در 1929 میلادی بر طبق قرارداد لاتران فرمانروایی پاپ بر آن به رسمیت شناخته شد، دارای 525 تن جمعیت است، قصرها و باغهای واتیکان داخل در آن است، در اطراف آن نیز کلیساهایی دیده میشود، کلیسای پترس قدیس نیز درهمان جاست، جمعیت این شهر در اعلام المنجد 1000 تن نوشته شده است، این شهر بر فراز مرتفعات مونت ماریو بنا شده و نام آن را از نام یک آبادی قدیمی مربوط به عهد اتروسک ها موسوم به واتیکوم گرفته اند، قیاصرۀ روم در این محل آبادی فراوان کردند، آگری پین و نرون باغهایی در آنجا ایجاد کردند و کالیگولا سیرکی درآن بساخت و ظاهراً پس از آنکه پترس یکی از حواریان مسیح آنجا را جهت اقامت خود برگزید بر اهمیت و احترام آن افزوده شد و تا سال 1309 میلادی مقر پاپ در این شهربود، در این سال پاپ کلمان پنجم کرسی ریاست روحانی را به فرانسه انتقال داد و در شهر آوینیون بنشست، پاپ ’گرگوار’ یازدهم در سال 1377 میلادی به دعوت مردم رم بدانجا بازگشت و مجدداً رم مقر پاپ گردید، از سال 1780 میلادی که رم پایتخت ایتالیا گردید، مقر پاپ و حوزۀ ریاست او به همان ناحیۀ واتیکان محدود ماند، این شهر در حکم یک دولت مستقل مذهبی محسوب میشود که مساحت آن 44 هکتار بیشتر نیست و در ناحیۀ شمال غربی شهر رم قرار دارد، واتیکان امروز به عنوان یک دولت در بیشتر پایتخت های دنیا نمایندگان مذهبی دارد که در حکم نمایندگان سیاسی میباشند
کاخ پاپها در رم و مشتمل است بر مجموعه ای از قصرها و کلیساهای کوچک که از ادوار مختلف بر جای مانده وهر یک دارای خصوصیت و طرح خاصی است، در آنجا راهروهای نقاشی شده، مجسمه ها و آثار باستانی وجود دارد، کتاب خانه آن دارای 67000 نسخۀ خطی و تقریباً 500000 نسخۀ چاپی است، کلیسای مشهور سیکستین نیز در این کاخ است، تالارهای رافائل که شامل 52 پردۀ نقاشی وی و شاگردانش میباشد و اطاقهای چهارگانه آثار او نیز در آنجا است، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
از قرای مالین در نواحی هرات، (از معجم البلدان) (مرآت البلدان ج 1 ص 160)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان جم بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 66 هزارگزی شمال خاور کنگان کنارراه عمومی کنگان به پشتکوه در جلگه واقع است، هوایش معتدل و دارای 485 تن سکنه میباشد، آبش از قنات و محصولش غلات، خرما و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی اهالی گلیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی است جزء دهستان وسط بخش طالقان شهرستان طهران که در 3 هزارگزی جنوب مرکز بخش و یک هزارگزی جنوب راه فرعی شهرک به صمغآباد قرار دارد، منطقه ای است سردسیر با 286 تن سکنه، صنایع دستی اهالیش قالیچه و گلیم، و کرباس بافی وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
تلفظ کهن بامیان، ناحیتی است میان غور و غزنه و کابل، (حاشیۀ پورداود بر ج 2 یشت ها ص 326) :بلخ رود از کوه اپارسن به بامیکان می آید، (حاشیه پورداود بر ج 2 یشت ها ص 326)، و رجوع به بامیان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بازرکان
تصویر بازرکان
پارسی تازی گشته بازرگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باغچوان
تصویر باغچوان
نحافظ باغچه نگاهبان باغ کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باغستان
تصویر باغستان
باغ حدیقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باسیتان
تصویر باسیتان
برج و بارو و دیوار قلعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاریکان
تصویر تاریکان
بهنگام تاریکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاریکان
تصویر تاریکان
به هنگام تاریکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باایمان
تصویر باایمان
مؤمن، باعقیده، مقابل بی ایمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماتیکان
تصویر ماتیکان
رساله، کتاب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ماتیکان
تصویر ماتیکان
رساله
فرهنگ واژه فارسی سره