جدول جو
جدول جو

معنی باغچوک - جستجوی لغت در جدول جو

باغچوک
باغچه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باپوک
تصویر باپوک
(پسرانه)
کولاک (نگارش کردی: باپک)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باشوک
تصویر باشوک
(پسرانه)
نوعی پرنده شکاری (نگارش کردی: باشوک)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باغچه
تصویر باغچه
باغ کوچک، قطعه زمینی که در آن گل کاری کنند، کرته، کاله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جاغسوک
تصویر جاغسوک
داس، آلتی آهنی و سرکج با دستۀ چوبی که دم آن تیز و دندانه دار است و با آن گیاه ها و حاصل مزارع را از روی زمین درو می کنند، خاشوش، جاخشوک، محصد، جاخسوک، منگال، مخلب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاغوک
تصویر زاغوک
غالوک، مهره ای از جنس سنگ یا گل، زالوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باغوش
تصویر باغوش
غوطه، فرو رفتن در آب
فرهنگ فارسی عمید
(چِ)
دهی است از دهستان مهربان بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان که در 50 هزارگزی شمال باختری قصبۀ کبودرآهنگ و 18 هزارگزی خاور شوسۀ همدان به بیجار در تپه ماهور واقع است. ناحیه ای است سردسیر دارای 688 تن سکنه و آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات دیم و مختصری انگور و صیفی و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری است. صنایع دستی زنان آن قالیبافی و راهش مالرو است. در تابستان از طریق کمی قلعه و مخور میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، خنازیر. (آنندراج) ، گوشتی که زیر پوست گرد آید. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 161). و رجوع به باگره و باغره شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
مصغر باغ. باغ کوچک. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (غیاث اللغات). باغ خرد. (شرفنامۀ منیری) : حدیقه لفّه، باغچۀ درهم پیچیده و انبوه درخت. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
شهری از نواحی بوشنج (پوشنگ) هرات که گفته شده در سال 31 هجری قمری مسلمانان آنجا را عنوهً فتح کردند، (از تاج العروس) (معجم البلدان)، شهری است از مضافات فوشنج در خاک هرات و در کتاب فتوح المسلمین نوشته اند این شهر را در سال 31 هجری قمری مسلمانان به غلبه فتح کردند، (مرآت البلدان ج 1 ص 161)، شهری است تابع فوشنج، (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
در عهد جالینوس مقدم طبیبان بوده است، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
سر به آب فرو بردن، غوطه زدن، (شمس اللغات)، چیزی را به آب فرو بردن، سر به آب فرو بردن و غوطه خوردن، (برهان) (هفت قلزم) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، امّا ظاهراً باغوش مصحف ناغوش است، رجوع به کلمه ناغوش شود
لغت نامه دهخدا
نام رودی است که به روایت باج پران از کوهستان شکد بام هند سرچمشه میگیرد، (از تحقیق ماللهند بیرونی ص 128)
لغت نامه دهخدا
نام موضعی است، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
عیدی مر ترسایان را، (ناظم الاطباء)، همان باغوث است که بمعنای استسقا بود، (ناظم الاطباء)، همان باعوث است، (منتهی الارب)، اعجمی معرب است و آن عید نصاری است، (المعرب جوالیقی ص 57)، در حاشیۀ المعرب آمده که صحیح آن باعوث است، (همان کتاب حاشیۀ همان صفحه)، و رجوع به باعوث شود
لغت نامه دهخدا
مشهور به تازه کند صارم السلطان، دهی از دهستان کندوان بخش ترک شهرستان میانه است که در 6هزارگزی شمال بخش و 20هزارگزی شوسۀ میانه به تبریز واقع است. کوهستانی و معتدل است و 94تن سکنه دارد، شیعه، ترکی. آب آن از چشمه و کوه. محصول آن غلات و نخود و عدس. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
ناخوشی سکاچه و کابوس، (ناظم الاطباء)، نیدلان، جاثوم، بختک، نسبرک، عبدالجنه، دیونسبرک، (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
شاگرد ارمیا که پیشگوییهایش را بدو املاء میکرده است، (600 قبل از میلاد)
لغت نامه دهخدا
دیوانه، احمق
لغت نامه دهخدا
محلی در 220 هزارگزی طهران میان ساقه و سوریان. و آنجا ایستگاه ترن است. (یادداشت مولف).
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان فراشبند بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد در 35هزارگزی شمال باختر فیروزآباد، کنار راه عمومی فراشبند بفیروزآباد، دامنه، گرمسیر، سکنۀ آن 356 تن است، آب آن از چشمه و محصول آن غلات، برنج، انجیر، خرما، لیمو و شغل اهالی زراعت و باغداری و صنایع دستی زنان، گلیم بافی است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان بم که در 3 هزارگزی شمال باختری بم و 2 هزارگزی شمال شوسۀ بم به کرمان در جلگه واقع است. ناحیه ای است گرمسیر دارای 341 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و خرما و انار و شغل مردمش زراعت و راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(چُ)
پردۀ عراقی، ، از آهنگهای موسیقی است. پردۀ عراق:
بعد از عراق جائی خوش نایدم هوائی
مطرب بزن نوایی زان پردۀ عراقی.
سعدی.
رجوع به عراق و پردۀ عراقی شود
لغت نامه دهخدا
(گُ وْ)
دهی است از دهستان گیور بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 48 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و 11 هزارگزی جنوب راه مالرو ساردوئیه به دارزین واقع است و22 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
حشره ای است که به ترکی کله بک گویند. (از فرهنگ شعوری ج 1). کاغنه. عروسک. مگسک. ذروح. (یادداشت مؤلف). و جمع آن ذراریح. (از زمخشری). رجوع به مترادفات کلمه و نیز رجوع به باغوجه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
باغچه بان. محافظ و نگهبان باغچه. آنکه حفظ و تعهد باغچه کند. باغبان باغچه. (ناظم الاطباء). باغبان. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از باغچوان
تصویر باغچوان
نحافظ باغچه نگاهبان باغ کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاغوک
تصویر زاغوک
گلی که به جهت کمان گروهه گلوله کرده باشند مهره کمان گروهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با چو
تصویر با چو
گهواره، نه نی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باغچه
تصویر باغچه
باغ کوچک، قطعه زمین دارای گل و درخت در خانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاغوک
تصویر زاغوک
گلی که به جهت کمان گروهه گلوله کرده باشند، مهره کمان گروهه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باغچه
تصویر باغچه
((چِ))
باغ کوچک، زمین کوچکی که در حیاط برای کاشتن گل و درخت و سبزی آماده کنند
فرهنگ فارسی معین
((رُ))
این واژه اولین بار در جواهرسازی به مروارید نامنظم و یا سنگی که تراش نامنظم خورده گفته می شد، نام مکتبی در معماری و موسیقی در قرن 16 میلادی که ویژگی های آن، تنوع در طراحی، تضاد و اختلاف بین قسمت های مختلف، فراوانی اشکال و د
فرهنگ فارسی معین
بادوک
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در حومه ی پول کجور
فرهنگ گویش مازندرانی