- باغره
- ورم غده ای در بدن
معنی باغره - جستجوی لغت در جدول جو
- باغره
- ورم غده، برآمدگی کوچک در بدن، هر یک از غده های متورم زیر پوست
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تانیث باکر، دوشیزه، زن نارسیده، زن مرد ندیده، پاک
کشتزار، کشت و زراعت
باغ کوچک، قطعه زمین دارای گل و درخت در خانه ها
زمینی که در آن خربزه و هندوانه و خیار بعمل آورند
دیده، عین، بصر، چشم
مونث بائر: ناکشته
مونث باهر و کشتی، گوش خر گیاه مو نث باهر
پوپک، دوشیزه
پاغر
مونث شاغر بی پدافند (بی دفاع) دژ یا شهرتهی ازنگهبان وسرباز بی نگهبان
پارسی تازی گشته ساغر
دختری که هنوز شوهر نکرده، دوشیزه
بینایی مثلاً قوۀ باصره، کنایه از چشم
کشتزار خربزه، هندوانه، خیار و مانند آن ها
نوعی ساز از خانوادۀ سازهای کوبه ای و شبیه دف
زمینی آماده شده برای کشت و زرع، کشتزار، باسرم
باغ کوچک، قطعه زمینی که در آن گل کاری کنند، کرته، کاله
تیزی خشم، شتاب زدگی، خطا در فعل یا قول که از خشم پدید آید
بام راه، راه بام، راهی که به پشت بام می رود، پلکان، نردبان
کبابه شکافته از گیاهان
دانه ای به اندازۀ نخود که تا نیمۀ آن شکافته و در میان آن دانۀ ریز سیاه و خوشبو قرار دارد. بیشتر در هند و سودان به دست می آید و در طب به کار می رود. کبابۀ دهن شکافته
موضوع، مورد
قاعده و قانون
جمع غریر. فریفتگان مغروران، جوانان بی تجربه
دوستدار، پسوند متصل به واژه به معنای بسیار علاقه مند مانند روسپی باره، زن باره، شاعرباره، عشق باره، غلام باره، گاوباره، برای مثال دلی که عشق نورزید سنگ خاره بود / چه دولتی بود آن دل که عشق باره بود (شرف الدین شفروه- مجمع الفرس - باره) ، من گر نه همچو ذره هواباره بودمی / گرد جهان چرا شده آواره بودمی (اثیرالدین اومانی - لغتنامه - باره)
دفعه، پسوند متصل به واژه به معنای مرتبه،برای مثال یک باره، دوباره، دگرباره، زآن شیفتۀ سیه ستاره / من شیفته تر هزارباره (نظامی۳ - ۴۶۶)
موضوع، مورد،برای مثال دربارۀ، چنین گفت کز مرگ خود چاره نیست / مرا بر دل اندیشه زاین باره نیست (فردوسی - ۶/۱۱۹)
قلعه، دیواری که بر دور شهرها و قلعه ها بنا می کردند،برای مثال سنگ بر بارۀ حصار مزن / که بود کز حصار سنگ آید (سعدی - ۱۲۳)
اسب، بارگی،برای مثال بگفت و به گرز گران دست برد / عنان بارۀ تیزتگ را سپرد (فردوسی - ۱/۷۵)
دفعه، پسوند متصل به واژه به معنای مرتبه،
موضوع، مورد،
قلعه، دیواری که بر دور شهرها و قلعه ها بنا می کردند،
اسب، بارگی،
ورمی که در گردن انسان پیدا شود، گواتر
جمع غریر، فریفتگان، مغروران، جوانان بی تجربه
دفعه، مرتبه، تحفه، ارمغان