جدول جو
جدول جو

معنی باغدادی - جستجوی لغت در جدول جو

باغدادی
سقف و دیوار گل اندود، سقفی که با گل مالی و ماله صاف شود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بارداری
تصویر بارداری
آبستنی، آبستن بودن، حالت زن یا حیوان ماده از هنگام گرفتن نطفه تا موقع زاییدن، بارداری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باغداری
تصویر باغداری
شغل و عمل باغدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باغبانی
تصویر باغبانی
شغل و عمل باغبان، نگهبانی باغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازدادن
تصویر بازدادن
واپس دادن. پس دادن، بازگرداندن، دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جامدادی
تصویر جامدادی
وسیله ای کیف مانند که در آن مداد، خودکار و امثال آن را نگه داری می کنند
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به بامداد، (ناظم الاطباء)،
- باد بامدادی، باد صبح، نسیم صبح:
ای باد بامدادی خوش میروی به شادی
پیوند روح کردی پیغام دوست دادی،
سعدی (طیبات)،
- خواب بامدادی، فخه، صبحه، (منتهی الارب)، آن خواب که تا برآمدن آفتاب کشد،
- شراب بامدادی، صبوح، (منتهی الارب)،
- گلهای بامدادی، گلهای صبحگاهی، گلها که صبح بشکفند، گلها که صبحگاهان بخندند:
خواهم که بامدادی بیرون روی به صحرا
تا بوستان بریزد گلهای بامدادی،
سعدی (طیبات)،
- نسیم بامدادی، نسیم صبحگاه، باد صبح
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب به بغداد. (ناظم الاطباء). اهل بغداد. از مردم بغداد. ج، بغادده. (ناظم الاطباء) :
هزار و صد و شست استاد بود
که کردار آن تختشان یاد بود.
ابا هریکی مرد شاگرد، سی
ز رومی و بغدادی و پارسی.
فردوسی.
صد بندۀ مطواع فزون است بدرگاه
از قیصری و مکری و بغدادی و خانیش.
ناصرخسرو.
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان احمدی بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس. آب آن از قنات. محصول آنجا خرما. شغل اهالی آن زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) ، نشاط و بازی کردن شتر، یا عام است. (آنندراج) (منتهی الارب). بغزها باغزها، حرکها محرکها من النشاط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نشاط کردن شتر. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
علی بن حسن طالب بغدادی. مؤلف تاریخ معاصر خلیفۀ آخر بنی عباسی بود. (از تاریخ گزیده چ عکسی بریل ص 807) ، و له بغره من العطاء لاتغیض، یعنی او دائم العطاء است. (منتهی الارب)
شیخ محمد بن سلیمان. او راست: الحدیقه الندیه فی آداب طریقه النقشبندیه. (از معجم المطبوعات)
مجدالدین. این قطعه از اوست:
یک موی ترا هزار صاحب هوس است
تا خود بتو زین جمله کرا دست رس است
آن کس که بیافت دولتی یافت عظیم
وانکس که نیافت درد نایافت بس است.
(از تاریخ گزیده چ عکسی بریل 1910 میلادی ص 788، 789)
علی بن محمد بن عقیل جنبلی بغدادی (432-515 هجری قمری/ 1040 -1121 میلادی). رجوع به علی بن محمد بن ... و اعلام زرکلی و تاریخ گزیده شود
عبدالقادر بن عمر یا عبدالقاهر بن طاهر. رجوع به ابومنصور بغدادی و ریحانه الادب و اعلام زرکلی ج 1 ص 149 و عبدالقادر بن عمر شود
علی بن الخبر خازن، ابوطالب. مؤلف عیون التواریخ بنقل تاریخ گزیده چ عکسی بریل 1910 هجری قمری رجوع به همین متن ص 8 و 10 شود
ابوبکر احمد بن علی بن ثابت بغدادی. رجوع بهمین نام و خطیب احمد بن علی بغدادی و اعلام زرکلی ج 1 ص 149 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ غَ)
آهنگی از آهنگ های موسیقی. (از یادداشتهای لغت نامه) ، (ترکی) نام آشی است مشهور. و چون واضع آن آش بغراخان پادشاه خوارزم بوده موسوم بنام او ساخته بغراخانی میگفتند و اکنون خان را انداخته و بغرا می خوانند. (برهان) (از هفت قلزم) (از رشیدی ذیل بغراخانی). بغره. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی). و رجوع بهمان متن شود. قطعات مربع خمیر که با آبگوشت و کشک از آنها آش ترتیب دهند و مخترع آن بغراخان پادشاه خوارزم بود. (ناظم الاطباء). آشی منسوب به بغراخان یکی از خوانین ترکستان. (از آنندراج). نام آشی است که ایجاد بغراخان پادشاه خوارزم است و آن چنان باشد که مثل لیموی کاغذی بلکه خردتر از آن از آرد نخود گلوله هایی ساخته آش از آن درست می سازند بکثرت استعمال لفظ خان و یای نسبت حذف شده. (آنندراج) (از غیاث) (سروری) (از جهانگیری). نام آشی است معروف و در فرهنگ سطور است که واضع آش بغرا، بغراخان بوده و بغراخانی میگفتند، بمرور ایام خانی را حذف کرده اند. (رشیدی). آشی که در آن گلوله های خمیر و شلغم و زردک ریخته بپزند. لفظ مذکور در تکلم خراسان هست ومنسوب است به بغراخان شاه خوارزم که مخترع است یا خیلی مایل آن بوده است. (از فرهنگ نظام) :
بجو قلیه در صحن بغرا دلا
که جویندگی عین یابندگیست
بسحاق اطعمه (از سروری).
هر طعامی در زمانی لذت دیگر دهد
صبح بغرا چاشت یخنی قلیه شب کیپا سحر.
بسحاق.
فقره که مزعفر شاه در فارس و بغراخان در ترکستان از مأکولات سپاهی برآراسته لشکرکشی کردند بالاخره بغراخان بهزیمت رفته. (بسحاق اطعمه از آنندراج).
مطبخی رادی طلب کردم که بغرایی پزد
تا شود زآن آش کار ما و مهمان ساخته
گفت لحم و دنبه گر یابم که خواهد داد آرد
گفتم آنکو آسیای چرخ گردان ساخته.
کاتبی ترشیزی.
، قسمی ازپلاو که از گوشت و میدۀ نخود و روغن و قند و سرکه وزردک و غیره راست کنند. (غیاث) (آنندراج بنقل از آیین اکبری) ، رشته ای که آنرا گرد برند. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی)
خط بغدادی، شیوۀنوشتن بود که در قرن سوم در بغداد بظهور آمد مقابل خط کوفی. و علی بن مقلۀ وزیر و پس از وی علی بن هلال کاتب معروف به ابن البواب در تکمیل آن کوشیدند. رجوع به ترجمه مقدمۀ ابن خلدون چ 1337 ص 844، 845 شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به بغداد -1 مربوط به بغداد ساخته بغداد، از مردم بغداد اهل بغداد، جمع بغادده (بغاده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باسوادی
تصویر باسوادی
آشنایی به خواندن و نوشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باغبانی
تصویر باغبانی
عمل و شغل باغبان حفاظت و نگاهبانی از باغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
حاملگی، آبستنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
ممانعت، منع، نهی، ابتار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باکداری
تصویر باکداری
اکتراث
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از با دردی
تصویر با دردی
Painfully
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
Gestation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
Inhibition
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از با دردی
تصویر با دردی
болезненно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
ингибирование
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
беременность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از با دردی
تصویر با دردی
schmerzlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
Hemmung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
Schwangerschaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از با دردی
تصویر با دردی
болісно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
вагітність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
гальмування
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از با دردی
تصویر با دردی
boleśnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
ciążą
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
inhibicja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از با دردی
تصویر با دردی
痛苦地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
抑制
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
妊娠
دیکشنری فارسی به چینی