دهی است از دهستان عشق آباد بخش فدیشه شهرستان نیشابور که در 24 هزارگزی خاور فدیشه در جلگه واقع است. ناحیه ایست گرمسیر و دارای 82 تن سکنه. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و مالداری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان عشق آباد بخش فدیشه شهرستان نیشابور که در 24 هزارگزی خاور فدیشه در جلگه واقع است. ناحیه ایست گرمسیر و دارای 82 تن سکنه. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و مالداری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
روبارویی دو خصم و دو حریف با یکدیگر. معارضت. (ناظم الاطباء). مقابلۀ دو حریف با هم: از معارضۀ رایات او تماول و تجافی نمود و به مرورود رفت و نیشابور بازگذاشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 203- 204). هر که متصدی تصنیف کتابی... گردد با نفس خود مخاطره می کند و خود را در معرض معارضۀ خداوندان فضل و فهم... می آورد. (تاریخ قم ص 13). و چون حصاریان آگاهی یافتند دوان بشتافتند و به منع و معارضه مشغول گشتند. (ظفرنامۀ یزدی). و رجوع به معارضه شود. - معارضه به مثل، مانند گفتار و یا کردار کسی گفتن و یا کردن. (ناظم الاطباء). ، نزد اصولیان همان تعارض می باشد و بر نوعی از اعتراض نیز اطلاق می شود که اقامۀ دلیل باشد خلاف دلیل خصم که آن را نقض کند. (فرهنگ علوم نقلی دکتر سجادی). اقامۀ دلیل است برخلاف آنچه خصم اقامه کرده باشد و اگر دلیل معارض عین دلیل معلل باشد قلب نامیده می شود. و اگر صورتش مانند صورت آن باشد معارضه بمثل والا معارضه بغیر نامند. (از تعریفات جرجانی). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
روبارویی دو خصم و دو حریف با یکدیگر. معارضت. (ناظم الاطباء). مقابلۀ دو حریف با هم: از معارضۀ رایات او تماول و تجافی نمود و به مرورود رفت و نیشابور بازگذاشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 203- 204). هر که متصدی تصنیف کتابی... گردد با نفس خود مخاطره می کند و خود را در معرض معارضۀ خداوندان فضل و فهم... می آورد. (تاریخ قم ص 13). و چون حصاریان آگاهی یافتند دوان بشتافتند و به منع و معارضه مشغول گشتند. (ظفرنامۀ یزدی). و رجوع به معارضه شود. - معارضه به مثل، مانند گفتار و یا کردار کسی گفتن و یا کردن. (ناظم الاطباء). ، نزد اصولیان همان تعارض می باشد و بر نوعی از اعتراض نیز اطلاق می شود که اقامۀ دلیل باشد خلاف دلیل خصم که آن را نقض کند. (فرهنگ علوم نقلی دکتر سجادی). اقامۀ دلیل است برخلاف آنچه خصم اقامه کرده باشد و اگر دلیل معارض عین دلیل معلل باشد قلب نامیده می شود. و اگر صورتش مانند صورت آن باشد معارضه بمثل والا معارضه بغیر نامند. (از تعریفات جرجانی). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
دور شدن از کسی و یک سو گردیدن و برگشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از کسی با یک سوی شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، سیر کردن برابرکسی. (از منتهی الارب) (ازآنندراج) (از اقرب الموارد). روبروی کسی سیر کردن. (از ناظم الاطباء) ، پیشاپیش آمدن کسی را در راه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، در راه همراه جنازه گشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). در راه همراه جنازه گشتن و از منزل با آن نبودن. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مقابله کردن کتاب را با کتاب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مکافات کردن بدانچه دیگری کند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). کردن کاری که دیگری کندو آوردن چیزی که دیگری آرد. (از اقرب الموارد) ، با کسی برابری کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (از اقرب الموارد) ، پیش آوردن ناقه را به فحل جهت گشنی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، مدارسه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به کرانه ها راه رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، فرزند حرام آوردن. (منتهی الارب). - ابن المعارضه، فرزند زنا. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط) (از تاج العروس). ، مبادله. بیع متاع به متاع، بی نقدی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از معجم متن اللغه)
دور شدن از کسی و یک سو گردیدن و برگشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از کسی با یک سوی شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، سیر کردن برابرکسی. (از منتهی الارب) (ازآنندراج) (از اقرب الموارد). روبروی کسی سیر کردن. (از ناظم الاطباء) ، پیشاپیش آمدن کسی را در راه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، در راه همراه جنازه گشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). در راه همراه جنازه گشتن و از منزل با آن نبودن. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مقابله کردن کتاب را با کتاب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مکافات کردن بدانچه دیگری کند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). کردن کاری که دیگری کندو آوردن چیزی که دیگری آرد. (از اقرب الموارد) ، با کسی برابری کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (از اقرب الموارد) ، پیش آوردن ناقه را به فحل جهت گشنی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، مدارسه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به کرانه ها راه رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، فرزند حرام آوردن. (منتهی الارب). - ابن المعارضه، فرزند زنا. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط) (از تاج العروس). ، مبادله. بیع متاع به متاع، بی نقدی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از معجم متن اللغه)
مرکّب از: بی + عرضه، (در تداول عوام و ظاهراً بغلط) (یادداشت مؤلف) ، کسی که دارای بزرگی و بزرگ منشی نباشد. آدم بی مصرف بیکاره. آدم بی وجود که از وی کاری ساخته نباشد. بی تشخص. زبون. فرومایه. مقابل باعرضه. (از ناظم الاطباء)، آدم ناقابل و بی مصرف. کسی که کارها را با بی لیاقتی انجام دهد. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده)، رجوع به عرضه شود
مُرَکَّب اَز: بی + عرضه، (در تداول عوام و ظاهراً بغلط) (یادداشت مؤلف) ، کسی که دارای بزرگی و بزرگ منشی نباشد. آدم بی مصرف بیکاره. آدم بی وجود که از وی کاری ساخته نباشد. بی تشخص. زبون. فرومایه. مقابل باعرضه. (از ناظم الاطباء)، آدم ناقابل و بی مصرف. کسی که کارها را با بی لیاقتی انجام دهد. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده)، رجوع به عرضه شود
دهی از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیه در 21هزارگزی شمال خاوری هشتیان در مسیر راه ارابه رو سلماس، دره، سردسیر، سکنۀ آن 132 تن و آب آن از چشمه است. محصولات آن غلات، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی جاجیم بافی. راه ارابه رو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیه در 21هزارگزی شمال خاوری هشتیان در مسیر راه ارابه رو سلماس، دره، سردسیر، سکنۀ آن 132 تن و آب آن از چشمه است. محصولات آن غلات، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی جاجیم بافی. راه ارابه رو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)