- باطن
- پنهان، خلاف ظاهر
معنی باطن - جستجوی لغت در جدول جو
- باطن
- درون
- باطن
- پنهان، اندرون، درون چیزی، داخل هر چیز
- باطن ((طِ))
- پنهان، درون چیزی، جمع بواطن، حقیقت، اصل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درونی
در بنیاد در شکم پنهانی در باطن در حقیقت حقیقه
درونی
مربوط به باطن مثلاً تمایل باطنی، پیرو باطنیه
تنگ پالان
محفظه کروی شکل تو خالی از پارچه یا چرم، بال
ماخوذ از فرانسه، لگن خاصره
چوبدستی صاحب منصفان نظامی و پاسبانان که از لاستیک درست می شود
لغو، بیهوده، یاوه، دروغ، نادرست، مقابل حق
یونانی توت سه گل
بر روی خفته
جدا شونده، آشکار
آشکار، هلیده زنی که هلش (طلاق) از شوی جدا شده
فرانسوی کنار موز
بی هوده، تباه، نادرست
جمع باطن، درون ها، نهان ها
تناور تنومند
خبیث، پلید
پلید و بد خوی، خبیث
ساکن و مقیم در مکانی
آشکار، هویدا، واضح، ظاهر، جداشونده
ناچیز، ناحق، بی اثر، بیهوده، یاوه، پوچ
باطل گفتن: بیهوده گفتن، یاوه گفتن، ناحق گفتن،برای مثال بلی مرد آن کس است از روی تحقیق / که چون خشم آیدش باطل نگوید (سعدی - ۸۲)
باطل گفتن: بیهوده گفتن، یاوه گفتن، ناحق گفتن،
پستاندار عظیم الجثۀ دریازی با وزنی حدود سی تن، شبیه ماهی که به جای دندان تیغه های استخوانی دراز در دهان دارد و برای تنفس به روی آب می آید
برجستگی در پشت بدن بالاتر از ران و پایین تر از کمر
باطن ها، پنهان ها، اندرون ها، درون چیزها، داخل چیزها، جمع واژۀ باطن
پازن، بز کوهی، در علم زیست شناسی حیوانی علف خوار شبیه آهو با شاخ های بلند و ریش دراز که برای گوشتش شکار می شود، پاژن
زیرک و دانا زیرک و دانا
اقامت کننده، مقیم، خادم، خدمتکار