جدول جو
جدول جو

معنی باشتین - جستجوی لغت در جدول جو

باشتین
میوه، بار درخت، برای مثال پیش گرفته سبد باشتین / هر یک همچو در تیم حکیم (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۴)
تصویری از باشتین
تصویر باشتین
فرهنگ فارسی عمید
باشتین
باری که از میان شاخ بیرون آید، (فرهنگ رشیدی)، باری و میوه ای را گویند که از میان درخت برآید بی آنکه گل و بهار دهد، (برهان قاطع) (هفت قلزم) (ناظم الاطباء) (آنندراج)، بمعنی باستین، (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 180) (فرهنگ جهانگیری)، بارها بود که از میان درخت ببرند، (نسخه ای از فرهنگ اسدی)، باری که از میان درخت بیرون آید، (نسخۀ دیگر از فرهنگ اسدی خطی) (فرهنگ اوبهی) :
پیش گرفته سبد باشتین
هر یک همچون در تیم حکیم،
منجیک (از فرهنگ اسدی)،
و رجوع به باستین شود
لغت نامه دهخدا
باشتین
نام بلوکی است از سبزوار، (برهان قاطع) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 180) (فرهنگ جهانگیری) (هفت قلزم)، بلوکی است از سبزوار که ملوک سربداران از آن بلوکند، (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرای ناصری) (ناظم الاطباء) (آنندراج)، نام یکی از دهستان های 3گانه بخش داران شهرستان سبزوار که حدود آن بشرح زیر است: از طرف شمال بکوه اندقان از طرف خاور بدهستان قصبه، از طرف جنوب به کال شور، از طرف باختر بدهستان کاه، این دهستان در دو قسمت واقع شده است، 1 - شمال شوسۀ عمومی مشهد به طهران و دامنۀ کوه صدخرو و اندقان، 2 - جنوب شوسه، آبادیهائی که در کوهستان واقعند، هوای آنها معتدل و در قسمت جلگه گرمسیر و در نزدیکی کال شور هوا خنک و آب آنها شور است، این دهستان دارای 17 آبادی بزرگ و کوچک است و 6109 تن جمعیت دارد آب دهات در قسمت کوهستانی از رودخانه و چشمه و درجلگه از قنات میباشد، راه شوسۀ طهران - مشهد از این دهستان می گذرد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
باشتین
میوه ای که از درخت بر آید بی آنکه گل کند و بهار دهد
تصویری از باشتین
تصویر باشتین
فرهنگ لغت هوشیار
باشتین
میوه، میوه درخت
تصویری از باشتین
تصویر باشتین
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باشوان
تصویر باشوان
(پسرانه)
نام کوهی در بانه، آشیانه (نگارش کردی: باشوان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باستینگ
تصویر باستینگ
(دخترانه)
گل نو شکفته (نگارش کردی: باستینگ)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باستان
تصویر باستان
(پسرانه)
قدیمی، دیرینه، کهنه، گذشته (نگارش کردی: باستان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بارشین
تصویر بارشین
(پسرانه)
در اصطلاح مردم فارس، درختچه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بارسین
تصویر بارسین
(پسرانه)
زاده خدای ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باتینک
تصویر باتینک
(دخترانه)
غنچه تازه شکفته (نگارش کردی: باتینک)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باستیان
تصویر باستیان
قلعۀ مخصوص نگهداری ابزار جنگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باستان
تصویر باستان
کهنه، گذشته، دیرین، زمان قدیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باشیدن
تصویر باشیدن
بودن، ماندن، ایستادن، اقامت داشتن
فرهنگ فارسی عمید
(سِ)
در تحفهالاحباب میوه ای را گویند که توی درخت (؟) باشد و باشین هم روایت شده. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 180). باشتین. (ناظم الاطباء). رجوع به باشتین شود
لغت نامه دهخدا
از نواحی هراه (: هرات در ایام سلطان حسین میرزا بایقرا زراعت و عمارتش در افزود... در آن اوان از قریۀ باشتان تا ساقسلمان که چهار فرسخ مسافت است در طول و از درۀ دو برادران تا پل مالان که قریب دو فرسخ است در عرض تمامی فضای صحرا و بیابان باغ و بستان و حظیره و گلستان شده بود. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 650). محتمل است که این کلمه صورتی از باشان باشد. رجوع به باشان شود
جایی در اسفراین، (از معجم البلدان) (مراصدالاطلاع)، موضعی است در اسفراین، (مرآت البلدان ج 1 ص 160)
لغت نامه دهخدا
قریه ای که امیرعبدالرزاق نخستین ملوک سربداری از آنجا خروج کرده است
لغت نامه دهخدا
قریه ای است در یک فرسنگی جنوبی رامهرمز، (فارسنامۀ ناصری)، ظاهراً صورتی از باستی است و رجوع به باستی شود
لغت نامه دهخدا
چوب پاره ها و خاشاک، (آنندراج)، تراشه های چوب، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شاخه و یا پوست جدا شده از درخت، (ناظم الاطباء)، باشین، امادر فرهنگهای دیگر دیده نشده، رجوع به باشتین شود
لغت نامه دهخدا
زید بن علی باشتینی از اعقاب سیدابوالفضل بغدادی از سادات باشتینی بود، رجوع به تاریخ بیهق، چ بهمنیار ص 64 شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به باشتین از دهات سبزوار
لغت نامه دهخدا
صورتی از نام شهری در غرجستان که بصورت آبشین و افشین نیز در ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج آمده است و گوید بفاصله یک تیررس در ساحل شرقی مرغاب علیا و بمسافت چهار منزل بالای مروالرود واقع بوده است، رجوع به سرزمینهای خلافت شرقی ترجمه محمود عرفان ص 442 شود
صورتی ازنام قریه ای که در ’نزههالقلوب چ لیدن’ بصورت ناشقین، در ولایت قزوین آمده است، (نزههالقلوب جزء3 ص 281)
لغت نامه دهخدا
تصویری از باختنی
تصویر باختنی
قابل باختن لایق باختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با این
تصویر با این
با وجود این مع هذا علاوه بر این
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارگین
تصویر بارگین
پارگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازبین
تصویر بازبین
وارسی کننده، کنترل کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باستان
تصویر باستان
کهنه، قدیم، دیرینه، کهن، زمان گذشته، ضد نو
فرهنگ لغت هوشیار
بنای مرتفعی که در قلعه سازند، قلعه ای که در آن اسلحه و ابزار جنگی ذخیره کنند
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی موت بنای مرتفعی که در قلعه سازند، قلعه ای که در آن اسلحه و ابزار جنگی ذخیره کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشگون
تصویر باشگون
معکوس، مقلوب، واژگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشیدن
تصویر باشیدن
ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشلیق
تصویر باشلیق
سردار سالار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باستان
تصویر باستان
عتیق
فرهنگ واژه فارسی سره
زاییدن، بچه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی