- باسیره
- شاعر، تاریخگو، قصه خوان
معنی باسیره - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کشتزار، کشت و زراعت
زمینی آماده شده برای کشت و زرع، کشتزار، باسرم
لازم، ضروری، ملزم، واجب، شرط، لازم الاجرا
نام دو گونه درختچه از تیره گل سرخیان که مخصوص مرز فوقانی جنگلهای شمال ایران میباشند و در جنگلهایارسباران و ییلاقهای نور در 2800 متر ارتفاع دیده میشوند و در همدان و قم و تفرش و دماوند نیز دیده شده اند
زن بیشرم و زبان دراز
بنای دیوار و خانه ذ پی
نردبان
نمو کرده، بلند شده
یکبارگی یکبار ه یکبارگی بیکبار: (چه لازم که رای خود را در رای نوکر و چاکر مستهلک سازی و خود بالمره عاطل و مستدرک باشی)
(ماده نر) نوبر نو باوه زود رس اول هر چیز، میوه نورس نوبر، جمع باکورات بواکیر
همگی سراسر بتمامی همگی جملگی (برای مونث و جمع آید) : ... چنگیزخان چون از استخلاص سمرقند فارغ شد ممالک ماورا النهر باسرها مضبوط گشت
بازی خرد، آلت بازی، آنچه بدان بازی کنند، اسباب بازی
گداخته مذاب، پژمرده، رنجیده
زمینی که در آن خربزه و هندوانه و خیار بعمل آورند
واجب لازم ضرور
شب پره، پروانه
ریشینه منسوب به بواسیر مربوط به بواسیر مبتلا به بواسیر. یا هیجان بواسیری. تحریکات ناشی از شدت مرض بواسیر در راست روده که تولید درد و خارش در موضع میکند
نوعی بیماری مقعد و بینی است
دستاویز
کسی که او را بوسیده باشند مقبل
افرا
ظرف خالی بر سر سفره برای جدا کشیدن طعام
روز بیست و دوم بهمن ماه. توضیح گویند هفت سال در ایران باد نیامد در این روز شبانی پیش کسری آمده گفت دوش آن مقدار باد آمده که موی بر پشت گوسفندان بجنبید پس در آن روز نشاطی کردند و خوشحالی نمودند و باین نام شهرت یافت. پارچه ای گرد و کوچک از چوب که هنگام رشتن و چرخانیدن دوک آن را بروی دوک نصب کنند، چرخ
صمغی است که از گونه های مختلف بارزد بدست می آید و آن بسبب گزش اندامهای گیاهی بوسیله حشرات یا ایجاد شکاف در ساقه گیاهان مذکور حاصل میشود
ترشروی، اندوهگین
دف دایره
بدرفتار، زشت خصلت
بخت و طالع و سرنوشت را گویند. و بمعنی نصیب و قسمت هم هست
پژمرده، رنجیده، گداخته
نی باریک، لولۀ باریک و کوتاه
آلتی در چرخ خیاطی که نخ به آن پیچیده می شود
در امور نظامی آلتی در توپ و تفنگ
آلتی در چرخ خیاطی که نخ به آن پیچیده می شود
در امور نظامی آلتی در توپ و تفنگ
پاس داشته، نگهبانی شده، لمس شده
نموکرده، افزوده، تنومند و بزرگ شده