بازی گه، تماشاخانه، جای بازیگری، ملعب، (منتهی الارب) ملهی، (دهار) ملعب، (تفلیسی) بازیکده، (آنندراج) بازی جا، (ناظم الاطباء) : چو خواندی درس آزادی گلستان میشود زندان که روز جمعه بازیگاه طفلانست مکتب ها، ناصرعلی (از آنندراج)، و رجوع به بازیکده شود
بازی گه، تماشاخانه، جای بازیگری، مَلعَب، (منتهی الارب) مَلهَی، (دهار) مِلعَب، (تفلیسی) بازیکده، (آنندراج) بازی جا، (ناظم الاطباء) : چو خواندی درس آزادی گلستان میشود زندان که روز جمعه بازیگاه طفلانست مکتب ها، ناصرعلی (از آنندراج)، و رجوع به بازیکده شود
مخفف بازیگاه. بازیجای. جای بازی. میدان. بازیکده: بازیگه شمس و قمر و ببر و هژبر است منزلگه جود و کرم و حلم و وقار است. منوچهری. چو در بازیگه میدان رسیدند ریرویان ز شادی می پریدند. نظامی. و رجوع به بازیگاه و بازیکده شود، سینه بند طفلان. (برهان قاطع) ، کمربند کودکان. (ناظم الاطباء). و رجوع به بازرند و بازرنگ و باژرند شود
مخفف بازیگاه. بازیجای. جای بازی. میدان. بازیکده: بازیگه شمس و قمر و ببر و هژبر است منزلگه جود و کرم و حلم و وقار است. منوچهری. چو در بازیگه میدان رسیدند ریرویان ز شادی می پریدند. نظامی. و رجوع به بازیگاه و بازیکده شود، سینه بند طفلان. (برهان قاطع) ، کمربند کودکان. (ناظم الاطباء). و رجوع به بازرند و بازرنگ و باژرند شود