جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بازیگاه

بازی گاه

بازی گاه
بازی گه، تماشاخانه، جای بازیگری، مَلعَب، (منتهی الارب) مَلهَی، (دهار) مِلعَب، (تفلیسی) بازیکده، (آنندراج) بازی جا، (ناظم الاطباء) :
چو خواندی درس آزادی گلستان میشود زندان
که روز جمعه بازیگاه طفلانست مکتب ها،
ناصرعلی (از آنندراج)،
و رجوع به بازیکده شود
لغت نامه دهخدا

بازگاه

بازگاه
آنجائی که رودخانه عریض میگردد، (ناظم الاطباء)، محل باز شدن بستر رودخانه
لغت نامه دهخدا

بازیگه

بازیگه
مخفف بازیگاه. بازیجای. جای بازی. میدان. بازیکده:
بازیگه شمس و قمر و ببر و هژبر است
منزلگه جود و کرم و حلم و وقار است.
منوچهری.
چو در بازیگه میدان رسیدند
ریرویان ز شادی می پریدند.
نظامی.
و رجوع به بازیگاه و بازیکده شود، سینه بند طفلان. (برهان قاطع) ، کمربند کودکان. (ناظم الاطباء). و رجوع به بازرند و بازرنگ و باژرند شود
لغت نامه دهخدا

بازیگوش

بازیگوش
مشغول به بازی، بازی کننده، کسی که پیوسته بفکر بازی است
بازیگوش
فرهنگ لغت هوشیار

بار گاه

بار گاه
دربار و کاخ شاهان، خیمه پادشاهی، جایی که شاهان مردم را بحضور پذیرند بارجا
فرهنگ لغت هوشیار