جدول جو
جدول جو

معنی بازیافت - جستجوی لغت در جدول جو

بازیافت
به دست آوردن دوبارۀ مواد قابل مصرف از مواد استفاده شده، یافتن دوبارۀ چیزی، دریافت
تصویری از بازیافت
تصویر بازیافت
فرهنگ فارسی عمید
بازیافت
(لَ فَ)
پیدا کردن. به دست آوردن: من در اثنای آن گیرودار و در ضمن آن پیکار و کارزار (در) اندیشۀبازیافت آن جوان میبودم. (مقامات حمیدی)، مار افسانه ای که نگاه آن آدمی را میکشت و گمان میکردند که اگر در آیینه بنگرد خود را نیز میکشد. و رجوع به باسیلیقون شود
لغت نامه دهخدا
بازیافت
دوباره بدست آوردن
تصویری از بازیافت
تصویر بازیافت
فرهنگ لغت هوشیار
بازیافت
آن چه که بی زحمت و رنج به دست آید، به دست آوردن مواد قابل استفاده از موادی که قبلاً مصرف شده اند، پیدا کردن و به دست آوردن آن چه گم شده است
تصویری از بازیافت
تصویر بازیافت
فرهنگ فارسی معین
بازیافت
حاصل، یافته، استحصال
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باز یافتن
تصویر باز یافتن
دوباره یافتن، پیدا کردن، چیز ازدست رفته را به دست آوردن
چیزی را به آسانی و بی زحمت به دست آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارزیافت
تصویر ارزیافت
نتیجۀ ارزیابی، نتیجه ای که از عمل ارزیابی به دست می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
منع، ممانعت، جلوگیری، توقیف، در علم حقوق حبس، زندانی، برای مثال چند گه بازداشت بودم من / در یکی خانه عاجز و مضطر (مسعودسعد - ۱۷۷)
بازداشت کردن: زندانی کردن، کسی را به زندان انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازیافتی
تصویر بازیافتی
آنچه از طریق بازیافت به دست آمده است
فرهنگ فارسی عمید
پول بازیافتی، به دست کردن چیزی از وجهی سوخت شده ومانند آن (یادداشت مؤلف)، آنچه پس از هلاک و اضمحلال و سوخت شدن به دست آید، گمشدۀ بار دیگر یافته: هر چه از او وصول شود بازیافتی است، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دوباره یافتن. (ناظم الاطباء). باز به دست آوردن:
که بیجان شده بازیابدروان
و یا پیرسر مرد گردد جوان.
فردوسی.
همه بوم و بربازیابیم و تخت
ببار آید آن خسروانی درخت.
فردوسی.
امیر عالم عادل محمد محمود
که روزگار بدو بازیافت عدل عمر.
فرخی.
(خواجه احمد حسن) بعد فضل اﷲ تعالی جان از خداوند بازیافته بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 159).
چرخ گرفته بملک او شرف و جاه
دهر بدو بازیافته سروسامان.
ناصرخسرو.
چند گوئی که نشنوندت راز
چند جوئی که می نیابی باز.
مسعودسعد (دیوان ص 65).
لغت نامه دهخدا
بابوار و دارای باب و فصل، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خبازیات
تصویر خبازیات
پنیرکیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادیانت
تصویر بادیانت
دیندار متدین دین دار بادین مقابل بی دیانت بی دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باریافتن
تصویر باریافتن
رخصت و دستوری یافتن، اجازه یافتن، پذیرفته شدن در بارگاه
فرهنگ لغت هوشیار
دوباره یافتن چیزی را شی از دست رفته را بدست آوردن، چیزی را باسانی بدست آوردن بی زحمت بدست آوردن چیزی، پیدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازتافتن
تصویر بازتافتن
بازگرداندن، باز پیچاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازخاست
تصویر بازخاست
قیامت، رستخیز، حشر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
توقیف، حبس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالیاقت
تصویر بالیاقت
کسی که لیاقت داشته باشد، کسی که لایق است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزیافت
تصویر ارزیافت
نتیجه ای که از ارزیابی بدست آمده، مانند ارزش خانه وملک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز یافت
تصویر باز یافت
آنچه که بی زحمت و رنج بدست آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازیافتی
تصویر بازیافتی
آنچه بدون زحمت و باسانی بدست آید باز یافت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز یافتن
تصویر باز یافتن
((تَ))
دوباره پیدا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
جلوگیری، توقیف، حبس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارزیافت
تصویر ارزیافت
((اِمف. اِمر.))
ارزیافته، نتیجه ای که از ارزیابی به دست آمده مانند ارزش خانه و ملک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازیابه
تصویر بازیابه
مرجع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
توقیف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باز گفت
تصویر باز گفت
نقل، روایت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
Internment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
интернирование
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
Internierung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
інтернування
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
internowanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بازداشت
تصویر بازداشت
拘留
دیکشنری فارسی به چینی