جدول جو
جدول جو

معنی بازکشتن - جستجوی لغت در جدول جو

بازکشتن
(مُ یَ قَ)
بخونخواهی کسی را کشتن. قصاص گرفتن: یکی آنک این هر دو کشندۀ مرا بازکشی، دوم آنک دخترم روشنک بزنی کنی. (فارسنامۀ ابن البلخی) ، رها کردن از بند. آزاد کردن: و آنچ فاضل و زیاد آمد با او رد گردانیدند و او را بازگشودند. (تاریخ قم ص 161)
لغت نامه دهخدا
بازکشتن
قصاص گرفتن، بخوانخواهی کسی را کشتن
تصویری از بازکشتن
تصویر بازکشتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ)
رجعت. (منتهی الارب). مراجعت. برگشتن. (ناظم الاطباء). ایاب. بازگردیدن. رجوع. عود. برگردیدن. معاودت نمودن. (آنندراج). ارتجاع. تراجع. انتکاث. اعتکار. انسیاب. رجع. رجعی ̍. (منتهی الارب). صدور. حور. معاد. (تاج المصادر بیهقی). انصفاق. رجعان. (منتهی الارب). بازآمدن:
پسند باشد مر خواجه را پس از ده سال
که بازگردد پیر و پیاده و درویش.
رودکی.
همه به تنبل و رنگ است بازگشتن او
شرنگ نوش آمیغ است و روی زراندود.
رودکی.
و ایشان (غوریان) به هر وقتی بغزو آیند بنواحی اسلام به هر جایی که افتد، برکوبند و غارت کنند و زود بازگردند. (حدود العالم).
منادی گری دیگر اندر سرای
برفتی گه بازگشتن بجای.
فردوسی.
از آن بازگشتن فرود جوان
از ایشان همی بود تیره روان.
فردوسی.
سپاه اندر آمد ز افراسیاب
چو ما بازگشتیم بگذاشت آب.
فردوسی.
پری چهره گریان ازو بازگشت
ابا انده و درد انباز گشت.
فردوسی.
بازگرد اکنون و آهستکشان بر سر و روی
آبکی خرد بزن، خاک لب جوی بشوی.
منوچهری.
هینی به گاه جنگ به تک خاسته ز کوه
هین بزرگ بازنگردد به هین و هی.
منوچهری.
از کار خیر عزم تو هرگز نگشت باز
هرگز ز راه بازنگشتست هیچ تیر.
منوچهری.
هم اکنون باز گرد و ویس را گوی
زنان را نیست چیزی بهتر از شوی.
(ویس و رامین).
و ایشان بازگشتند سوی غزنین. (تاریخ سیستان). من نیکوئی دنیا و آخرت یافته بخانه بازگشتم. (تاریخ سیستان). آنگاه فرمود بازگردید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 102). خواجه علی از گرگان بازگشت و بسیار تکلف کرده بودند گرگانیان و بنشابور آمد. (تاریخ بیهقی). چون از این فارغ شدند بوسهل و قوم از پای دار بازگشتند. (تاریخ بیهقی).
نگه کن کمینش بگاه ستیز
هم از بازگشتنش گاه گریز.
اسدی.
در سور جهان شدم ولیکن
بس لاغر بازگشتم از سور.
ناصرخسرو.
فاطمه گفت یا اعرابی غفراﷲ لک بسلامت بازگرد که رسول را غش رسیده است. (قصص الانبیاء ص 243). آن حربه که بر سنگ زدم اگر بر شکم تومیزدم چه میکردی برخیز و بازگرد و قصۀ این عابدان مکن. (قصص الانبیاء ص 149). پس یک چندی برآمد، طالوت بمرد و مملکت بدو بازگشت. (قصص الانبیاء ص 148). اما او خود بازگشت (شاپور) و بپارس نشست و پس رسولان میان شاپور و للیانوس آمد شد میکردند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 71). کی هر کی بازگردد من او را هلاک کنم. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 105). باز باید گشت و یک هفته آسایش داد. (کلیله و دمنه).
وهم تهی پای بسی ره نبشت
هم ز درش دست تهی بازگشت.
نظامی.
روزی تو بازنگردد ز در
کار خدا کن غم روزی مخور.
نظامی.
بر او بنشینم و صحرا نوردم
شبانگه سوی خدمت بازگردم.
نظامی.
نقل است که یک روز میگذشت با جماعتی در تنگنای راهی افتاد و سگی می آمد، بایزیدبازگشت و راه بر سگ ایثار کرد تا سگ را باز نباید گشت. (تذکرهالاولیاء عطار).
سایلان چون بازگردند از درت با کام دل
ذکر ایشان روز و شب العود احمد باد و هست.
ابن یمین.
بهیچ باب ز کوی تو بازگشتن نیست
که نیست کوی ترا راه بازگردیدن.
خواجه سلمان (از شعوری ج 1 ص 180).
عزم دیدار تو دارد جان برلب آمده
بازگردد یا برآید؟ چیست فرمان شما؟
حافظ.
جایی نمیروی که دل بدگمان من
تا بازگشتن تو بصد جا نمیرود.
صائب (از ارمغان آصفی).
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ عَ)
هشتن. گذاشتن. واگذار کردن:
جهان را بدان بازهل کافرید
وز او آمد این چرخ گردان پدید.
فردوسی.
سخنها دراز است و کاری درشت
به یزدان کنون بازهشتیم پشت.
فردوسی.
بازهل این فرش کهن پوده را
طرح کن این دامن آلوده را.
نظامی (مخزن الاسرار ص 77).
و رجوع به هشتن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بازجستن
تصویر بازجستن
تفحص نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازداشتن
تصویر بازداشتن
منع کردن، ممانعت، مانع شدن، ممنوع داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازرستن
تصویر بازرستن
نجات یافتن، رها شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازکردن
تصویر بازکردن
گشودن، فراز کردن، وا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازنشستن
تصویر بازنشستن
گوشه گیری کردن، کنار رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
بر گشتن مراجعت کردن باز گردیدن، پشیمان شدن توبه کردن، منصرف شدن ترک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازهشتن
تصویر بازهشتن
واگذار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
((گَ تَ))
برگشتن، پشیمان شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازداشتن
تصویر بازداشتن
منع کردن، تحریم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
يعود
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
Back, Backtrack, Rebound
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
revenir, revenir en arrière, rebondir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
voltar, retroceder, rebotar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
واپس جانا , واپس آنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
вернуться , отскочить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
zurückkehren, zurückverfolgen, abprallen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
повертатися , повернутися , відскакувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
wracać, wrócić, odbić się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
kurudi, kurudi nyuma
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
ফিরে আসা , প্রতিফলিত হওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
tornare, tornare indietro, rimbalzare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
geri gitmek, geri sekmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
돌아가다 , 되돌아가다 , 튕기다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
戻る , 跳ね返る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
לחזור , להחיות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
返回 , 反弹
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
kembali, memantul
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
กลับ , ถอยกลับ , ดีดกลับ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
terugkeren, teruggaan, terugkaatsen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
regresar, retroceder, rebotar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بازگشتن
تصویر بازگشتن
लौटना , वापस आना , फिर से उछलना
دیکشنری فارسی به هندی