جدول جو
جدول جو

معنی بازکشتن

بازکشتن
(مُ یَ قَ)
بخونخواهی کسی را کشتن. قصاص گرفتن: یکی آنک این هر دو کشندۀ مرا بازکشی، دوم آنک دخترم روشنک بزنی کنی. (فارسنامۀ ابن البلخی) ، رها کردن از بند. آزاد کردن: و آنچ فاضل و زیاد آمد با او رد گردانیدند و او را بازگشودند. (تاریخ قم ص 161)
لغت نامه دهخدا