کوشیدن. سعی کردن. مجاهدت. ایستادگی کردن. تحمل مصائب: برفتن بازمیکوشم چه سود است نیابم ره که پیشاهنگ دود است. نظامی. خوش آن باشد که امشب باده نوشیم امان باشد که فردا بازکوشیم. نظامی. رنجها دیده بازکوشیده وز تظلم سیاه پوشیده. نظامی. ، معکوس. عکس. برعکس. (ناظم الاطباء)
کوشیدن. سعی کردن. مجاهدت. ایستادگی کردن. تحمل مصائب: برفتن بازمیکوشم چه سود است نیابم ره که پیشاهنگ دود است. نظامی. خوش آن باشد که امشب باده نوشیم امان باشد که فردا بازکوشیم. نظامی. رنجها دیده بازکوشیده وز تظلم سیاه پوشیده. نظامی. ، معکوس. عکس. برعکس. (ناظم الاطباء)
خشک شدن: و اول موضعی که از آن آب بازخوشید، موضع بطریده بود. (تاریخ قم ص 75). و درپستانهای مواشی شیر نماند و همه بازخوشیدند. (تاریخ قم ص 296). و با او منجمی بود کیخسرو را گفت که ای ملک زود باشد که بدین بطیحه یعنی جای جمع شدن آب بنایی و عمارتی پیدا شود و این آب بدین موضع بازخوشد چنانچ پنجاه گز بکنند تا به آب برسد. (تاریخ قم ص 61) ، آسوده شدن. راحت شدن: اندازد در دل نهنگم تا بازرهد جهان ز ننگم. نظامی. میکوش که وام او گذاری تا بازرهی ز وامداری. نظامی. باد در او دم چو مسیح از دماغ بازرهان روغن خود زین چراغ. نظامی
خشک شدن: و اول موضعی که از آن آب بازخوشید، موضع بطریده بود. (تاریخ قم ص 75). و درپستانهای مواشی شیر نماند و همه بازخوشیدند. (تاریخ قم ص 296). و با او منجمی بود کیخسرو را گفت که ای ملک زود باشد که بدین بطیحه یعنی جای جمع شدن آب بنایی و عمارتی پیدا شود و این آب بدین موضع بازخوشد چنانچ پنجاه گز بکنند تا به آب برسد. (تاریخ قم ص 61) ، آسوده شدن. راحت شدن: اندازد در دل نهنگم تا بازرهد جهان ز ننگم. نظامی. میکوش که وام او گذاری تا بازرهی ز وامداری. نظامی. باد در او دم چو مسیح از دماغ بازرهان روغن خود زین چراغ. نظامی
دوباره پوشیدن. از نو بتن کردن. بر تن کردن. پوشیدن: ستایش چو کرد آن یل سرفراز بتن بازپوشید هرگونه ساز. فردوسی. ، صیاد، میرشکار، برزیگر و زراعت کننده را گویند. (برهان). زارع. و دهقان، و بازیار معرب آن است و جمعش بیازره باشد. (سروری) (انجمن آرا) (آنندراج). برزیگر و زارع و فلاح. (ناظم الاطباء) (شعوری ج 1 ورق 161) (الجوالیقی ص 78 س 17) : باغ چون راغش خراب و کشت چون دستش سراب زاغ آن را باغبان و قاز این را بازدار. سلمان (از سروری) (فرهنگ خطی شعوری ج 1 ورق 161)
دوباره پوشیدن. از نو بتن کردن. بر تن کردن. پوشیدن: ستایش چو کرد آن یل سرفراز بتن بازپوشید هرگونه ساز. فردوسی. ، صیاد، میرشکار، برزیگر و زراعت کننده را گویند. (برهان). زارع. و دهقان، و بازیار معرب آن است و جمعش بیازره باشد. (سروری) (انجمن آرا) (آنندراج). برزیگر و زارع و فلاح. (ناظم الاطباء) (شعوری ج 1 ورق 161) (الجوالیقی ص 78 س 17) : باغ چون راغش خراب و کشت چون دستش سراب زاغ آن را باغبان و قاز این را بازدار. سلمان (از سروری) (فرهنگ خطی شعوری ج 1 ورق 161)
نجات یافتن. رهیدن: تنت بجان ای پسر این جان تست بازرهد روزی از آبستنی. ناصرخسرو. گویند بگوی ترک ترکت تا بازرهی ز پاسبانی ترک چو تو ترک نبود آسان ترکی تو نه دوغ ترکمانی. سنائی
نجات یافتن. رهیدن: تنت بجان ای پسر این جان تست بازرهد روزی از آبستنی. ناصرخسرو. گویند بگوی ترک تُرکت تا بازرهی ز پاسبانی تَرک چو تو تُرک نبود آسان ترکی تو نه دوغ ترکمانی. سنائی
رسیدن. وارد شدن: امیر بر نسختی که آورده آمده است عهد بندد بر آن شرط چون ببغداد بازرسد امیرالمؤمنین منشوری تازه فرستد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 293). رسولان بازرسیدند. (ایضاً ص 112). بازرسیدند و پیغامها بدادند. (ایضاً). تو بر بالای علم آنگه رسی باز که بر شاهین همت نشکنی پر. ناصرخسرو. چو آن ترتیب فرمود جاسوسان بازرسیدند و خبر دادند که خاقان و جمله لشکر بشراب و نشاط مشغول اند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 80) ، فرار. پشت دادگی. (ناظم الاطباء)
رسیدن. وارد شدن: امیر بر نسختی که آورده آمده است عهد بندد بر آن شرط چون ببغداد بازرسد امیرالمؤمنین منشوری تازه فرستد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 293). رسولان بازرسیدند. (ایضاً ص 112). بازرسیدند و پیغامها بدادند. (ایضاً). تو بر بالای علم آنگه رسی باز که بر شاهین همت نشکنی پر. ناصرخسرو. چو آن ترتیب فرمود جاسوسان بازرسیدند و خبر دادند که خاقان و جمله لشکر بشراب و نشاط مشغول اند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 80) ، فرار. پشت دادگی. (ناظم الاطباء)
دویدن بشتاب. بسویی رفتن: منصور در حال برجست و پیش صادق بازدوید و در صدرش بنشاند. (تذکرهالاولیاء عطار). چون نظر احمد بر سیدابوالحسن آمد، درجای برجست و به پیش او بازدوید. (تاریخ قم ص 212)
دویدن بشتاب. بسویی رفتن: منصور در حال برجست و پیش صادق بازدوید و در صدرش بنشاند. (تذکرهالاولیاء عطار). چون نظر احمد بر سیدابوالحسن آمد، درجای برجست و به پیش او بازدوید. (تاریخ قم ص 212)