خشک شدن: و اول موضعی که از آن آب بازخوشید، موضع بطریده بود. (تاریخ قم ص 75). و درپستانهای مواشی شیر نماند و همه بازخوشیدند. (تاریخ قم ص 296). و با او منجمی بود کیخسرو را گفت که ای ملک زود باشد که بدین بطیحه یعنی جای جمع شدن آب بنایی و عمارتی پیدا شود و این آب بدین موضع بازخوشد چنانچ پنجاه گز بکنند تا به آب برسد. (تاریخ قم ص 61) ، آسوده شدن. راحت شدن: اندازد در دل نهنگم تا بازرهد جهان ز ننگم. نظامی. میکوش که وام او گذاری تا بازرهی ز وامداری. نظامی. باد در او دم چو مسیح از دماغ بازرهان روغن خود زین چراغ. نظامی