- بازداشتن
- منع کردن، تحریم
معنی بازداشتن - جستجوی لغت در جدول جو
- بازداشتن
- منع کردن، ممانعت، مانع شدن، ممنوع داشتن
- بازداشتن ((تَ))
- منع کردن، توقیف کردن
- بازداشتن
- منع کردن، جلو گرفتن، جلو کسی را گرفتن و مانع کار یا حرکت او شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لایق حفظ و نگهداری
ممنوع
به هیج شمردن، بی ارزش داشتن
منع کردن جلو گیری کردن، توقیف کردن حبس کردن
ممنوع، محبوس، کسی که در زندان نگه داشته شده، توقیف شده
منسوب به بازداشت، دستگیر شده، توقیف شده
توقیف
توقیف، حبس
منع، ممانعت، جلوگیری، توقیف، در علم حقوق حبس، زندانی، برای مثال چند گه بازداشت بودم من / در یکی خانه عاجز و مضطر (مسعودسعد - ۱۷۷)
بازداشت کردن: زندانی کردن، کسی را به زندان انداختن
بازداشت کردن: زندانی کردن، کسی را به زندان انداختن
جلوگیری، توقیف، حبس
Internment
интернирование
Internierung
інтернування
internowanie
internamento
internamento
internamiento
internement
internering
การกักกัน
penahanan
اعتقالٌ
नजरबंदी
מַעֲצָר
kifungo
বন্দিত্ব