معنی باز داشتن باز داشتن جلوگیری، ردع، ممانعت، منع، نهیمتضاد: امر، جلوگیری کردن، مانع شدن، ممانعت کردن، منع کردن، نهی کردنمتضاد: امر کردن، فرمان دادن، حکم کردن، دستور دادن فرهنگ واژه مترادف متضاد