- بازاری
- منسوب به بازار مردم بازار اهل بازار سوقه، مبتذل اثری که در آن رعایت اصول نشده و خالی از حس و حساب باشد اثری که فقط بمنظور انتفاع ساخته شده باشد
معنی بازاری - جستجوی لغت در جدول جو
- بازاری
- اهل بازار، کاسب، مبتذل، اثری که در آن دقائق و احساسات هنری وجود نداشته باشد
- بازاری
- از مردم بازار، تاجر،
کنایه از متداول در بازار یا در بین تودۀ مردم مثلاً لهجۀ بازاری،
کنایه از بی کیفیت، کنایه از بدون ارزش هنری، مبتذل مثلاً رمان بازاری،
کنایه از بی ادب، بی ظرافت، کنایه از در معرض دید همه،
مانند افراد بازاری، مقتصدانه مثلاً چقد بازاری فکر می کرد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Marketer
маркетолог
Vermarkter
маркетолог
marketer
vendedor
venditore
comercializador
commercialisateur
marketeer
ผู้ทำการตลาด
pemasar
مسوّقٌ
מְשוּוֵּךְ
マーケティング担当者
마케팅 담당자
pazarlamacı
mtaalamu wa soko
বিপণনকারী
مارکیٹر
ممانعت، منع، نهی، ابتار
بی میلی، تنفر اشمئزاز
آلتن، آلی
نفرت، اکراه، تنفر
پارسی تازی گشته پلپل
آزردگی، تنفر
Instrumental
Inhibition
инструментальный
ингибирование