جدول جو
جدول جو

معنی بازآوری - جستجوی لغت در جدول جو

بازآوری
يعيد
تصویری از بازآوری
تصویر بازآوری
دیکشنری فارسی به عربی
بازآوری
Regurgitation
تصویری از بازآوری
تصویر بازآوری
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بازآوری
régurgitation
تصویری از بازآوری
تصویر بازآوری
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بازآوری
逆流
تصویری از بازآوری
تصویر بازآوری
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بازآوری
Regurgitation
تصویری از بازآوری
تصویر بازآوری
دیکشنری فارسی به آلمانی
بازآوری
регургітація
تصویری از بازآوری
تصویر بازآوری
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بازآوری
regurgitacja
تصویری از بازآوری
تصویر بازآوری
دیکشنری فارسی به لهستانی
بازآوری
反流
تصویری از بازآوری
تصویر بازآوری
دیکشنری فارسی به چینی
بازآوری
regurgitação
تصویری از بازآوری
تصویر بازآوری
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بازآوری
rigurgito
تصویری از بازآوری
تصویر بازآوری
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بازآوری
regurgitación
تصویری از بازآوری
تصویر بازآوری
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بازآوری
regurgitatie
تصویری از بازآوری
تصویر بازآوری
دیکشنری فارسی به هلندی
بازآوری
역류
تصویری از بازآوری
تصویر بازآوری
دیکشنری فارسی به کره ای
بازآوری
การสำรอก
تصویری از بازآوری
تصویر بازآوری
دیکشنری فارسی به تایلندی
بازآوری
regurgitasi
تصویری از بازآوری
تصویر بازآوری
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بازآوری
उलटी
تصویری از بازآوری
تصویر بازآوری
دیکشنری فارسی به هندی
بازآوری
הֲקָאָה
تصویری از بازآوری
تصویر بازآوری
دیکشنری فارسی به عبری
بازآوری
قے
تصویری از بازآوری
تصویر بازآوری
دیکشنری فارسی به اردو
بازآوری
উল্টানো
تصویری از بازآوری
تصویر بازآوری
دیکشنری فارسی به بنگالی
بازآوری
regurgitasyon
تصویری از بازآوری
تصویر بازآوری
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بازآوری
регургитация
تصویری از بازآوری
تصویر بازآوری
دیکشنری فارسی به روسی
بازآوری
kusma
تصویری از بازآوری
تصویر بازآوری
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بازآورد
تصویر بازآورد
پیشکش، سوغات، هدیه ای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد
رهاورد، تحفه، ارمغان، سفته، نورهان، نوراهان، نوارهان، راهواره، عراضه، بلک، لهنه
فرهنگ فارسی عمید
شیخ ابراهیم بن فخرالدین عاملی، منسوب به قریۀ بازور، و شاگرد شیخ بهائی است، احوالش در کتاب ’امل الاّمل’ یاد شده، شاعر و ادیب بود و در مشهد درگذشت، او راست ’رحلهالمسافر’ و ’دیوان’، (نجوم السماء صص 69- 70) (ذریعه ج 10 ص 170)، لعب، (دهار)، سرگرمی و کار غیرجدی کردن، سرگرمیهایی چون گوی بازی و چوگان بازی که گاه بقصد تفریح باشد و گاه به منظور پرورش بدن:
تو بایدکه با گوی بازی کنی
نه بر بور کین رزم سازی کنی،
فردوسی،
بازیی میکند این زال که طفلان نکنند
زال را توبه ز دستان بخراسان یابم،
خاقانی،
زود بینی شکسته پیشانی
تو که بازی بسر کنی با قوچ،
سعدی (گلستان)،
نباید که بسیار بازی کنی
که مر قیمت خویش را بشکنی،
سعدی (بوستان)،
پنجه با ساعد سیمین چونیندازی به
با توانای معربد نکنی بازی به،
سعدی،
، زورآزمایی، معاشقه، ملاعبه، (منتهی الارب)، تلعاب، (تاج المصادر بیهقی) :
ورهمی خواهی کنی بازی تو با حوران خلد
پس درین بازار دنیا بوزنه بازی مکن،
سنائی،
گوسفندی دید که با زنی سروبازی میکرد ... گشنی دیدند درراهی با زنی بسروبازی میکرد ... گوسفندی است با زنی بازی میکند ... اگر گوسفندی با زنی بازی کند آن را چه اثر بود، (سندبادنامه ص 81)،
رخ چون لعبتش در دلنوازی
بلعبت باز خود میکرد بازی،
نظامی،
غلام باد صبایم غلام باد صبا
که با کلالۀ جعدت همی کند بازی،
سعدی،
چندانکه نشاط کرد وبازی
در من اثری نکرد و سوزی،
سعدی (هزلیات)،
، عبث، (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب)، میدان داری کردن، تظاهر نمودن:
به ایوان نمانم که بازی کنی
ببازی همی سرفرازی کنی،
فردوسی،
مسجدی کز حرام بر سازی
عاقبت خر در آن کند بازی،
اوحدی،
، حادثه پیش آوردن، واقعه نشان دادن، شعبده و نیرنگ بازی کردن:
بگیتی که داند بجز کردگار
که فردا چه بازی کند روزگار،
فردوسی،
یکی نغز بازی کند روزگار
که بنشاندت پیش آموزگار،
فردوسی،
زین گونه کرد با من بازیها
پرکین دل از جفای فلک زینم،
ناصرخسرو،
- بخون خویش بازی کردن، خود را در مهلکه افکندن، جان بخطر دادن:
آنکه جنگ آرد به خون خویش بازی میکند
روز میدان، و آنکه بگریزد به خون لشکری،
سعدی،
و رجوع به بازی شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ره آورد. (آنندراج). پیشکش و هدیه که کوچک به بزرگ میدهد. (ناظم الاطباء) :
جز فغان و نالۀ دلسوز نیست
در فراق دوست بازآورد دل.
اسیری لاهیجی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
مثمری. میوه داری. بارداری
لغت نامه دهخدا
منسوب به باحور و با حورا شدت گرمای تموز روز بسیار گرم. یا یوم باحوری. روز بحران و مراد از آن بیست و چهار ساعت باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازگیری
تصویر بازگیری
مصادره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یادآوری
تصویر یادآوری
خاطر نشان، خاطرنشان، ذکر، تذکر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازگویی
تصویر بازگویی
واگویش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازجویی
تصویر بازجویی
تفتیش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازخورد
تصویر بازخورد
انعکاس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازداری
تصویر بازداری
ممانعت، منع، نهی، ابتار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازگویی
تصویر بازگویی
نقل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازنگری
تصویر بازنگری
تجدید نظر، مرور
فرهنگ واژه فارسی سره