- باریدن
فرود آمدن قطره های آب، دانه های برف یا تگرگ از آسمان، فروریختن چیزی مانند باران
معنی باریدن - جستجوی لغت در جدول جو
- باریدن (کَ / کِ دَ)
آمدن و فروریختن باران، برف، تگرگ و جز آن از هوا، و از آسمان بزمین. آنچه ابر و آسمان فروریزد خواه باران باشد و یا برف و جز آن. (ناظم الاطباء). چکیدن و ریختن قطرات آب و غیره (مثل تگرگ و برف) از ابر: در زمستان ایران باریدن باران لازم است. (فرهنگ نظام). باریدن برف و باران. (دمزن). رجوع به شعوری ج 1 ورق 180 شود. معروف، لازم و متعدی هر دو آمده. میرزا صائب گوید:
ناامیدی بر دهد اشکی که میباریم ما
رزق قارون میشود تخمی که میکاریم ما.
(آنندراج).
یخچه بارید و پای من بفسرد
ورغ بربند یخچه راز فلک.
رودکی.
یخچه میبارید از ابر سیاه
چون ستاره بر زمین از آسمان.
رودکی.
ویحک ای ابر بر گنهکاران
سنگک و برف باری و باران.
عنصری.
از مجلستان هرگز بیرون نگذارم
... بر فرق شما آب گل سوری بارم.
منوچهری.
الا تا ببارد سرشک بهاری
الا تابروید گل بوستانی.
منوچهری.
بپادشاهان روی زمین بگذشته و بباریده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 91).
وین ابر خداوند جهانرا بهوا بر
بنده ست و مطیعست بباریدن امطار.
ناصرخسرو.
تو یک نوبت ای ابر رحمت ببار
که در پیش باران نماند غبار.
سعدی (بوستان).
ناامیدی بر دهد اشکی که میباریم ما
رزق قارون میشود تخمی که میکاریم ما.
(آنندراج).
یخچه بارید و پای من بفسرد
ورغ بربند یخچه راز فلک.
رودکی.
یخچه میبارید از ابر سیاه
چون ستاره بر زمین از آسمان.
رودکی.
ویحک ای ابر بر گنهکاران
سنگک و برف باری و باران.
عنصری.
از مجلستان هرگز بیرون نگذارم
... بر فرق شما آب گل سوری بارم.
منوچهری.
الا تا ببارد سرشک بهاری
الا تابروید گل بوستانی.
منوچهری.
بپادشاهان روی زمین بگذشته و بباریده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 91).
وین ابر خداوند جهانرا بهوا بر
بنده ست و مطیعست بباریدن امطار.
ناصرخسرو.
تو یک نوبت ای ابر رحمت ببار
که در پیش باران نماند غبار.
سعدی (بوستان).
- باریدن
ر (بارید بارد خواهد بارید ببار بارنده باران باریده بارش باراندن بارانیدن) فرود آمدن باران برف تگرگ و مانند آن
- باریدن ((دَ))
فرود آمدن باران، برف، تگرگ و مانند آن
- باریدن
باران آمدن، برف آمدن، تگرگ آمدن، سرازیر شدن، ریختن، فرو ریختن
متضاد: باراندن
متضاد: باراندن
- باریدن
المطر
- باریدن
Pelt, Rain
- باریدن
pleuvoir à verse, pleuvoir
- باریدن
piovere a dirotto, piovere
- باریدن
обрушиваться , дождить
- باریدن
prasseln, regnen
- باریدن
литися , дощити
- باریدن
lać intensywnie, padać
- باریدن
倾泻 , 下雨
- باریدن
ঝরঝর করে পড়া , বৃষ্টি পড়া
- باریدن
زور سے برسنا , بارش ہونا
- باریدن
llover intensamente, llover
- باریدن
kumiminika, kunyesha
- باریدن
yağmak
- باریدن
쏟아지다 , 비가 오다
- باریدن
激しく降る , 雨が降る
- باریدن
chover intensamente, chover
- باریدن
बरसाना , बारिश होना
- باریدن
menghujani, hujan
- باریدن
ฝนตกหนัก , ฝนตก
- باریدن
neerplenzen, regenen
- باریدن
לרדת בחוזקה , גשם
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(کَ نِ شَ تَ)
لغت نامه دهخدا
انبار کردن و پر کردن، برآوردن آرد را از سوراخ پرویزن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
انبارد خواهد انبارد بینبارانبارنده انبارده انبارش) پر کردن انبار کردن
