- بارنهادن ((نَ دَ))
- زادن، زاییدن
معنی بارنهادن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گذاشتن
فرو گرفتن بار از وسیله حمل و نهادن آن در جایی، زادن زاییدن
تصویب، وضع
نصب کردن روی چیزی، نهادن، گذاشتن
اجازه دادن
بنیان گذاشتن، پی افکندن
قدم گذاشتن عازم شدن، آغاز کردن
بنیادنهادن، بنیان نهادن
قیمت نهادن قیمت کردن تعیین بها کردن
جفا کردن
ساختمان کردن، بنیاد کردن، بنا کردن، قرارگذاشتن
میوه دادن درخت، بر دادن، گل دادن گیاه، در کشاورزی کود دادن به زمین
اجازۀ حضور دادن، اذن ورود دادن
اجازۀ حضور دادن، اذن ورود دادن
نهادن، گذاشتن، برجا گذاشتن، قرار دادن چیزی در جایی
قرار دادن، گذاشتن
Charge
заряжать
aufladen
заряджати
ładować
carregar
caricare
charger
opladen
mengisi daya
चार्ज करना
şarj etmek
kuchaji