جدول جو
جدول جو

معنی باز نهادن

باز نهادن
نهادن، گذاشتن، برجا گذاشتن، قرار دادن چیزی در جایی
تصویری از باز نهادن
تصویر باز نهادن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با باز نهادن

بار نهادن

بار نهادن
فرو گرفتن بار از وسیله حمل و نهادن آن در جایی، زادن زاییدن
بار نهادن
فرهنگ لغت هوشیار

باژ نهادن

باژ نهادن
باج بر گردن کسی گذاشتن. تحمیل باج کردن بر: چون کار قباد به آخر رسید انوشیروان بر تخت مملکت بنشست و عدل آغاز کرد و باژ و ساو بر خلق نهاد و بر دشمنان. (ترجمه طبری بلعمی) ، عذاب. سختی. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، قوت. نیرو: و انزلنا الحدید فیه بأس شدید، یعنی نیروی شدید، خوف. ترس. لابأس علیک، ترسی بر تو نیست، صعوبت. دشواری. لابأس ان تعرفوا، ای لاصعوبه، مانع. محذور. لابأس به، ای لاشده و لامانع و لامحذور. (اقرب الموارد) ، حرج. (از اقرب الموارد). لابأس فیه، ای لاحرج فیه
لغت نامه دهخدا

بار نهادن

بار نهادن
به زمین نهادن بار. بار بنهادن. (ناظم الاطباء: بار).
لغت نامه دهخدا

بازنهادن

بازنهادن
نام نهادن. نام گذاشتن: این دیه جو خواست بن خراسان بنا کرده است و بنام خود بازنهاده. (تاریخ قم ص 78).
لغت نامه دهخدا

بند نهادن

بند نهادن
نهادن بند بر گردن و دست و مانند آن غل و زنجیر و قید نهادن بر
بند نهادن
فرهنگ لغت هوشیار