- بارلی (دخترانه)
- بار (فارسی) + لی (ترکی) میوه دار، سودمند
معنی بارلی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حجاری بر جسته
باقلا
اسب فرس باره
منسوب به بابل از مردم بابل. منسوب به بابل (مازندران) از مردم بابل
مربوط به بابل، از مردم بابل، تهیه شده در بابل مثلاً کمان بابلی
باره، اسب، اسب باری، اسب تنومند
باقلا، دانه ای خوراکی و کمی بزرگ تر از لوبیا که درون غلاف سبزی جا دارد، کوسک، کالوسک
از مردم بابل
کهن، کهنه، پوسیده
خدای نیکخواه آفریدگار نیکخواست و بالاخره بمقتضای مبرم اجل گرفتار آمده درمکه شریفه ودیعت حیات بمقتاضی اجل سپرد. بالاخره باستمالت محمد علی خان و غیره بازگشته بخدمت پادشاه آمد. توضیح این کلمه باین صورت در عربی نیامده و اخره بمعنی کندی و بطء است و بالاخره ظاهرا منحوتی است از یکی از دو صورت ذیل: جاء باخره وماعرفته الا باخره اخیرا (اقرب المورد) جاء اخیرا واخرا و اخریا و آخریا وباخره ای آخر کل شی (ذیل اقرب المورد لسان العرب) بهر حال گروهی (بالاخره) را جزو علطهای مشهور شمرده اند (ولی صاحب معیار اللغه در ضمن ضبط اوزان مختلف کلمه بالاخره را نیز ذکر کرده است. بجای این کلمه می توان آخر الامر و مانند آنها را بکار برد. خالق، پروردگار، خدا
خالق، آفریدگار، آفریننده، برای مثال دو چشم از پی صنع باری نکوست / ز عیب برادر فروگیر و دوست (سعدی - ۱۷۳)
بارکش
نازک، دقیق،برای مثال رای دانا سر سخن ساری ست / نیک بشنو که این سخن باری ست (عنصری - ۳۶۴)
برای مختصر کردن سخن به کار می رود، خلاصه، القصه، به هرجهت، حداقل، کاش، ای کاش،برای مثال گر چشم خدای بین نداری باری / خورشیدپرست شو نه گوساله پرست (ابوسعیدابوالخیر - ۱۲) ، البته
نازک، دقیق،
برای مختصر کردن سخن به کار می رود، خلاصه، القصه، به هرجهت، حداقل، کاش، ای کاش،
کهنه، مندرس، فرسوده، پوسیده
آفریننده، خالق
باری تعالی: خدای متعال
باری تعالی: خدای متعال
یک بار، به هر حال، در هرصورت، دست کم، حداقل، به هر جهت به هر نحو که باشد، هرطور که پیش آید
منسوب به بار، آن چه که برای حمل بار به کار رود، اتومبیل باری، اسب باری، سنگین، گران