- بارز
- پدیدار، آشکار
معنی بارز - جستجوی لغت در جدول جو
- بارز
- هویدا پیدا آشکار پدید
- بارز
- نمایان، آشکار، ظاهر، هویدا، کنایه از مهم
- بارز ((رِ))
- آشکار، هویدا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارسی تازی شده - بریزه برای جوش دادن مس و برنج و دیگرها به کار برند این واژه چنان که در فرهنگ فارسی محمد معین آمده پارسی است و گیاهی است برابر بااشنان یا به گفته آنندراج از ازدو (صمغ) هاست
از صمغ های سقزی به رنگ سرخ، زرد یا سفید با طعم تلخ که از برخی درختان و درختچه ها به دست می آید و در معالجۀ بیماری های درد مفاصل، عرق النسا و کرم معده مفید است، انزروت، انجروت، کنجده، کنجیده، بیرزد، بیرزه، بریزه، زنجرو
((زَ))
فرهنگ فارسی معین
گیاهی است از تیره چتریان که دارای برگ های نسبتاً پهن با بریدگی های زیاد می باشد، گل هایش زرد و میوه اش به قطر دو میلی متر و درازی یک سانتیمتر است، اثنان، اسنان
جنگاور، چالشگر، رزمنده، ستیزنده
با یکدیگر بیرون شدن بجنگ، بر روی یکدیگر برون شدن به جنگ
مبارزه کردن، نبرد کردن
آنکه برای جنگ با کسی به میدان آید، جنگاور، جنگجو
آنکه با کسی بجنگ و نبرد پردازد
Embattled, Militant
em batalha, militante
in einen Kampf verwickelt, militant
w walce, bojowy, bojownik
в бою , воинственный , боевик
в бою , бойовий , бойовик
in gevecht, militant
en batalla, militante
en guerre, militant
in battaglia, militante
संघर्षशील , योद्धा , क्रांतिकारी
berperang, militan
savaş halindeki, militan
전투 중인 , 전투적인
בקרב , לוחם
处于困境的 , 好斗的 , 激进分子
戦っている , 戦闘的な , 戦闘的な
katika vita, mpiganaji
สู้รบ , นักรบ , นักรบ
যুদ্ধরত , যোদ্ধা , যোদ্ধা
مجاهدٌ , محاربٌ
لڑائی میں , جنگجو , جنگجو