- باردو
- چوبی که در زیر درخت میوه دار گذارند تا از سنگینی میوه نشکند، داربست
معنی باردو - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنندراج و عمید آن را پارسی دانسته اند معین آنرا ترکی عربی دانسته یمسو گندک باروت
مونث بارد سرد و خنک: امراض بارده اوجاع بارده. میوه دهنده ثمر دهنده (درخت)
![تصویری از بادرو](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/2/4/4/amd-0024472.jpg)
نوعی ریحان با برگ های ریز و شاخه های باریک و گل های سرخ رنگ، ریحان کوهی، بادروج، بورنگ، بوینگ، ترۀ خراسانی
باد سرخ، نوعی بیماری پوستی که به وسیلۀ میکروب استرپتوکک تولید می شود و از عوارض آن سرخی و تورم پوست بدن به ویژه گونه ها است، بادشنام، بادر، باد دژنام، بادژ، سرخ باد
بادرنگبویه، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی دندانه دار، گل های بنفش و شاخه های باریک که گل آن مصرف دارویی دارد و برای عطرسازی هم به کار می رود، ترنگان، ترنجان، بادرونه، بادرویه، بادرنجبویه
باد سرخ، نوعی بیماری پوستی که به وسیلۀ میکروب استرپتوکک تولید می شود و از عوارض آن سرخی و تورم پوست بدن به ویژه گونه ها است، بادشنام، بادر، باد دژنام، بادژ، سرخ باد
بادرنگبویه، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی دندانه دار، گل های بنفش و شاخه های باریک که گل آن مصرف دارویی دارد و برای عطرسازی هم به کار می رود، ترنگان، ترنجان، بادرونه، بادرویه، بادرنجبویه
![تصویری از بارده](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/2/6/8/amd-0026860.jpg)
مؤنث واژۀ بارد، سرد، خنک، بی مزه، خنک، آنکه معاشرت با او خوشایند نیست، بی ذوق، در طب قدیم مزاج سرد، سرد
![تصویری از بادرو](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/4/0/8/amd-0040888.jpg)
ویژگی خانۀ تابستانی که از هر طرف باد در آن درآید، دریچه، منفذ، گذرگاه باد، بادگیر، بادخن
مقراض بزرگی که پشم را بدان می برند، برش پشم گوسفند، یک قطعه ابریشم، آنچه از خرما بن بر آید مانند دو نعل بر هم نهاده تیز اطراف و در میان آن بار آن نهاده شکوفه نخستین خرما طلع: (و نخل - و خرماستانها - طلعها هضیم - که کاردوی آن نازکست و نرم چنانک در دهان نمی بریزد و کارد و آن خرما باشد که نخست پیدا آید در غلاف خردک خردک چون کنجد) (تفسیر کمبریج ورق)
![تصویری از کاردو](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/2/5/1/mon-0025198.jpg)
مقراض بزرگی که پشم را بدان می برند، برش پشم گوسفند، یک قطعه ابریشم، آنچه از خرمابن برآید مانند دو نعل بر هم نهاده تیز اطراف و در میان آن بار آن نهاده، شکوفه نخستین خرما، طلع
ترکی سپاه بسیجیده، لشگرگاه، نام زبان مردم پاکستان و هند مجموع سپاهیان با تمام لوازم که بجانبی گسیل دارند مجموع قشون و لوازم او در سفر، لشکر گاه اردوگاه، محلی که ورزشکاران یا پیشاهنگان برای تمرین یا تفریح گرد آیند، زبان معمولی در پاکستان و بخشی از هندوستان
سرد، لوس، بی مزه، برنده سرد خنک مقابل حاد گرم، ناخوشایند بی مزه، لطیفه بارد، بی ذوق بی لطف، عنین آنکه مباشرت نتواند کرد، یکی از مزاج های نه گانه طب قدیم سرد، جمع بوارد، بارد بر دو گونه است. بارد بالفعل مانند برف و بارد بالقوه مانند کاهو و کاسنی
![تصویری از بارد](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/4/0/8/amd-0040889.jpg)
سرد، خنک، کنایه از بی مزه، خنک، کنایه از کسی که معاشرت با او خوشایند نیست، بی ذوق، در طب قدیم مزاج سرد، سرد
![تصویری از اردو](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/0/0/8/mon-0000806.jpg)
![تصویری از اردو](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/0/0/8/mon-0000805.jpg)
((اُ))
فرهنگ فارسی معین
گروهی سپاهیان با تمام لوازم که به سویی فرستاده شوند، لشکرگاه، محل لشکر، محلّی که ورزشکاران یا دانش آموزان برای تمرین یا تفریح مدتی معین به آنجا می روند
![تصویری از بارد](https://jadvaljoo.ir/WordCard/mon/0/0/0/4/6/mon-0004694.jpg)
![تصویری از اردو](https://jadvaljoo.ir/WordCard/amd/0/0/0/0/3/amd-0000374.jpg)
اردوگاه، هر گونه سفر کوتاه شبانه روزی گروهی که به منظور گردش علمی، ورزشی و مانند آن برگزار می شود، در ورزش محلی که ورزشکاران در طول برگزاری مسابقات و یا مدت کوتاهی قبل از آن در آنجا اقامت می کنند، محل اقامت سپاهیان، محل اقامت شاه و همراهانش در سفر یا شکار، گروهی از سپاهیان با تمام لوازم که به جانبی فرستاده می شوند، کنایه از گروه بزرگی از مردم، زبانی از شاخۀ زبان های هند و ایرانی که در پاکستان و هند رایج است