جدول جو
جدول جو

معنی باددستی - جستجوی لغت در جدول جو

باددستی
اسراف، ولخرجی، تهیدستی، چالاکی، چابک دستی
تصویری از باددستی
تصویر باددستی
فرهنگ فارسی عمید
باددستی
(بادْ، دَ)
عمل باددست. اتلاف کار. تبذیر. اسراف. (غیاث) (آنندراج) :
به نیکوئی آگن چو گنج آگنی
بدانش پراگن چو بپراگنی
از آن کش روان با خرد بود جفت
کسی باددستی ز رادی نگفت.
اسدی.
سه چیزآورد پادشاهی بشور
کز آن هر سه شه را بود بخت شور
یکی باددستی دوم کاهلی
سوم زفت کاری سر بددلی.
اسدی.
باددستی و راد، و کاری نیست
بهتر از باددستی و رادی.
سوزنی.
جانی بباددستی بر خاک پایش افشان
کاندر مزید بر سر صد جان تازه بینی.
خاقانی.
و باددستی و تبذیر از جود و سخا مشمر. (مرزبان نامه) ... چون برادرش (ابراهیم خان) مانندنسیم در افشاندن زر و سیم باددستی کرده... (مجمل التواریخ گلستانه ص 30)، ترنج را نیز گویند و آن میوه ای است که پوست آنرا مربا سازند. (برهان). نوعی از ترنج که بالنگ نیز گویند. (ناظم الاطباء). ترنج را گویند و آن میوه ای است معروف. (آنندراج) (جهانگیری) (شعوری ج 1 ورق 174). ترنج. (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ اسدی خطی نخجوانی) (معیار جمالی) (رشیدی). از انواع مرکبات است و در ولایات ساحلی بحر خزر عمل می آید. هر درخت آن 30 الی 50 عدد بار میدهد. در فرهنگها بمعنی خیار و ترنج آمده ولی در پهلوی واترنگ فقط بمعنی ترنج است. (فرهنگ لغات شاهنامه). مؤلف فرهنگ رشیدی بنقل از سامانی گوید که مراد از باد اینجا غبار است و معنی ترکیبی آن غباررنگ است چه غبار زردرنگ است و رنگ ترنج زرد میشود:
یاسمن آمد بمجلس با بنفشه دست سود
حمله کردند و شکستند سپاه بادرنگ (؟).
منجیک.
بابک او را (افشین را) از حصاری خروارها ماست و روغن گاو و خیار بادرنگ بفرستاد و او را رسولان فرستاد و گفت افشین را بگوئید که شما بمهمان من آمدید. (ترجمه طبری بلعمی).
همه جامه ها کرده پیروزه رنگ
دو چشمان پر از خون و رخ بادرنگ.
فردوسی.
یکی نامه فرمود پر خشم و جنگ
زبان تیز و رخسار چون بادرنگ.
فردوسی (از شرفنامۀ منیری).
گوئی دیباباف رومی در میان کارگاه
دیبهی دارد بکار اندر برنگ بادرنگ.
منوچهری.
ماه فروردین بگل چم ماه دی بر بادرنگ
مهرگان بر نرگس و فصل دگر بر سوسنه.
منوچهری.
، بیماریی باشد که بسبب غم و غصه خوردن عارض شده باشد، و آن چنان بود که در روده دردی و نفخی و قراقری بهم رسد و ناف پیچش کند. (برهان). بیماریی در روده با نفخ و قراقر و پیچش ناف که سببش غصه و اندوه بود. (ناظم الاطباء) (آنندراج). غم باده. (آنندراج) (انجمن آرا) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 174). بیماری که بسبب غم خوردن بسیار عارض شود و قراقر و پیچش ناف بهم رسد و غم باده نیز گویند و به هندی بادگوله گویند. (فرهنگ رشیدی). در فرهنگ شعوری باین کلمه از روی این بیت سراج سگزی معنی نوعی بیماری میدهد:
دارد غم بادرنگ عشقت
در بردن جان من شتابی.
سراج الدین (از آنندراج).
و این سهو است چه کلمه مرکب است از با بمعنی مع و درنگ بمعنی بطوء بقرینۀ شتاب در مصراع دوم، کنایه از اسب جلد و تند و تیز. (برهان) (ناظم الاطباء). اسب تند و تیز. (آنندراج) (انجمن آرا). اسب تیزرفتار. (فرهنگ رشیدی) (شعوری ج 1 ورق 174) :
با درنگ آمد نگارم با عذاری باده رنگ
بادرنگی زیر ران در کف گرفته بادرنگ.
؟ (از آنندراج) (از انجمن آرا).
، سینه بند اطفال:
نام ورا بسینۀ اطفال شیعه بر
تا برکشیده نقش نبندند بادرنگ.
سوزنی (از جهانگیری) (از شعوری ج 1 ورق 173).
سینه بند طفلان باشد، کذا فی التحفه. حکیم سوزنی فرماید:
در کام ما حلاوت شهد شهادتست
ای بی شریک شهد شهادت مکن شرنگ
در عمر خویش در تو نیاورده ایم شک
در مهد بسته اند بدینگونه بادرنگ.
(از فرهنگ سروری).
، گیاهی است که ترنجبویا و بادرنجبویه گویند. (صحاح) (از شعوری ج 1 ورق 173)، نوعی از گهواره باشد که آنرا بیاویزند و طفل در آن خوابانند و حرکت دهند. (برهان). گاهواره که بیاویزند. (آنندراج) (انجمن آرا). گاهواره که بیاویزند و سامانی گوید بدین معنی مخفف باددرنگ است (بدالین) مرکب از باد بمعنی هوا و درنگ بمعنی لبث و وقوف. حاصل معنی آن ’متوقف درهوا’ میشود. رجوع به ناظم الاطباء شود
لغت نامه دهخدا
باددستی
ولخرجی، اسراف
تصویری از باددستی
تصویر باددستی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باد دست
تصویر باد دست
کسی که هر چه به دستش برسد خرج کند و چیزی نگه ندارد، مسرف، ولخرج، برای مثال ملامت کنی گفتش ای باد دست / به یک ره پریشان مکن هر چه هست (سعدی۱ - ۸۲)، تهیدست، دست برباد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نادرستی
تصویر نادرستی
نادرست بودن، ناراستی، تقلب، خیانت
فرهنگ فارسی عمید
(بادْ، دَ)
کنایه از مردم تهی دست. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (شرفنامۀ منیری) (هفت قلزم) (ناظم الاطباء). مفلس. (غیاث) :
بر خاک در تو جان فشاندیم
معلومت شد که باددستیم.
سیدحسن غزنوی.
رجوع به باد شود.
لغت نامه دهخدا
تصویری از باد دست
تصویر باد دست
مسرف اسراف کننده متلف باد بدست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادوستی
تصویر نادوستی
دشمنی مقابل دوستی، بی محبتی عدم علاقمندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادرستی
تصویر نادرستی
کجی، ناراستی، کذب و دروغ
فرهنگ لغت هوشیار
ماده ای از مواد درسی در آموزش گاهها که دانش آموزان را بیشتر با قسمتهای عملی و صناعی آشنا می سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکدستی
تصویر پاکدستی
عمل پاکدست درستکاری صحت عمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادبدست
تصویر بادبدست
مردم بی حاصل هیچکاره تهی دست مفلس، بدبخت بی طالع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد دستی
تصویر باد دستی
اتلاف کار، تبذیر، اسراف، ولخرج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باددست
تصویر باددست
((دَ))
ولخرج، اسراف کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاردستی
تصویر کاردستی
((دَ))
کالایی که با دست یا ابزارهای ساده دستی ساخته شده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نادرستی
تصویر نادرستی
خطا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بد دستی
تصویر بد دستی
اسراف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نادرستی
تصویر نادرستی
Improperness, Inaccuracy, Wrongfulness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نادرستی
تصویر نادرستی
impropriété, inexactitude, caractère erroné
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نادرستی
تصویر نادرستی
impropriedade, imprecisão, injustiça
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نادرستی
تصویر نادرستی
অযৌক্তিকতা , ভুল
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نادرستی
تصویر نادرستی
不適切さ , 不正確 , 不正当性
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نادرستی
تصویر نادرستی
不当性 , 不准确 , 不正当性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نادرستی
تصویر نادرستی
kutofaa, kutokuwa sahihi, ukosefu wa haki
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نادرستی
تصویر نادرستی
부적합성 , 부정확성 , 부당함
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نادرستی
تصویر نادرستی
uygunsuzluk, yanlışlık, haksızlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نادرستی
تصویر نادرستی
scorrettezza, inesattezza, ingiustizia
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نادرستی
تصویر نادرستی
अनुचितता , अशुद्धि , अन्याय
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نادرستی
تصویر نادرستی
impropiedad, inexactitud, injusticia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نادرستی
تصویر نادرستی
Unangemessenheit, Ungenauigkeit, Unrechtmäßigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نادرستی
تصویر نادرستی
onjuistheid, onnauwkeurigheid, onrechtvaardigheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نادرستی
تصویر نادرستی
недоречність , неточність , несправедливість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نادرستی
تصویر نادرستی
несоответствие , неточность , несправедливость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نادرستی
تصویر نادرستی
niestosowność, niedokładność, niesłuszność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نادرستی
تصویر نادرستی
חוֹסֶר הַתְאָמָה , אִי-דִיוּק , טָעוּת
دیکشنری فارسی به عبری