بازخواست، کیفر، مکافات، مجازات، سزای بدی، بادفره، بادفراه، پادافراه، برای مثال به بادافره بی گناهان مکوش / به گفتار بدگوی مسپار گوش (فردوسی - ۷/۴۰۶)، شتاب گیرد و گرمی به وقت پاداشن / صبور گردد و آهسته وقت بادافراه (فرخی - ۳۵۶)
بازخواست، کیفر، مکافات، مجازات، سزای بدی، بادَفرَه، بادَفَراه، پاداَفراه، برای مِثال به بادافرهِ بی گناهان مکوش / به گفتار بدگوی مسپار گوش (فردوسی - ۷/۴۰۶)، شتاب گیرد و گرمی به وقت پاداشن / صبور گردد و آهسته وقت بادافراه (فرخی - ۳۵۶)
جزای فعل بد را گویند مقابل پاداش. رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 149 برگ ب شود. مکافات و عقوبت و انتقام. (ناظم الاطباء). سزا. رجوع به بادافراش، بادآفراه، باداشن، پاداشن، باداش، پاداش، بادافراه، بادافره، بادان، پادآفراه، پادافراه و پادافره شود
جزای فعل بد را گویند مقابل پاداش. رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 149 برگ ب شود. مکافات و عقوبت و انتقام. (ناظم الاطباء). سزا. رجوع به بادافراش، بادآفراه، باداشن، پاداشن، باداش، پاداش، بادافراه، بادافره، بادان، پادآفراه، پادافراه و پادافره شود
دهی است از دهستان کلیجان رستاق بخش مرکزی شهرستان ساری و در 6 هزارگزی جنوب خاوری ساری بر کنار راه مالرو عمومی ساری به دودانگه در دشت واقع است. ناحیه ایست دارای آب وهوای معتدل مرطوب و 600 تن سکنه، آب آن از رود تجن تأمین میشود. محصول عمده آن برنج و غلات و پنبه و توتون و مرکبات و شغل مردمش زراعت و راهش فرعی است. در اراضی این آبادی گنبدی تاریخی وجود دارد و به گنبدشاطر معروف است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان کلیجان رستاق بخش مرکزی شهرستان ساری و در 6 هزارگزی جنوب خاوری ساری بر کنار راه مالرو عمومی ساری به دودانگه در دشت واقع است. ناحیه ایست دارای آب وهوای معتدل مرطوب و 600 تن سکنه، آب آن از رود تجن تأمین میشود. محصول عمده آن برنج و غلات و پنبه و توتون و مرکبات و شغل مردمش زراعت و راهش فرعی است. در اراضی این آبادی گنبدی تاریخی وجود دارد و به گنبدشاطر معروف است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان رود خانه بخش میناب شهرستان بندرعباس، در 94هزارگزی شمال میناب و 4هزارگزی باختر راه مالرو میناب - گلاشکرد قرار دارد. منطقه ای است کوهستانی و گرمسیر با 230 تن سکنه. آبش از قنات و محصولش خرما و شغل اهالیش زراعت و راهش مالرو میباشد. مزارع زر، پیزگان، سرآب، جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی است از دهستان رود خانه بخش میناب شهرستان بندرعباس، در 94هزارگزی شمال میناب و 4هزارگزی باختر راه مالرو میناب - گلاشکرد قرار دارد. منطقه ای است کوهستانی و گرمسیر با 230 تن سکنه. آبش از قنات و محصولش خرما و شغل اهالیش زراعت و راهش مالرو میباشد. مزارع زر، پیزگان، سرآب، جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
مخفف بادافراه. مکافات بدی. (فرهنگ نظام) : بمعنی بادافراه است که مکافات بدی باشد. (برهان). مکافات بدیست. (آنندراج). عقوبت و مکافات و انتقام و سیاست. (ناظم الاطباء: بادافراه) : ببادافره این گناهم مگیر تو ای آفرینندۀ ماه و تیر. فردوسی. ببادافره بی گناهان مکوش بگفتار بدگوی مسپار گوش. فردوسی. کنون روز بادافره ایزدیست مکافات بد را ز یزدان بدیست. فردوسی. که از یک گناه ار برفتم ز راه فتادم ببادافره صد گناه. اسدی (از آنندراج). گرت جان گرامی است پس داد کن ز یزدان و بادافرهش یاد کن. اسدی. برش نیز یک هفته نگذاشت کس ببادافرهش بد همین کعبه بس. اسدی. ترا زین پیش بسیار آزمودم چه پاداش و چه بادافره نمودم نه از پاداش من رامش پذیری نه از بادافرهم پرهیز گیری. (ویس و رامین). و عدل شاه بادافره کردار نامحمود او در تأخیر می افکند. (سندبادنامه ص 248). رجوع به بادآفراه، بادافراه، بادافرا، بادفره، پادآفراه، پادافراه، پادافره، بادان، بادافراش، باداشن، پاداشن، باداش، پاداش شود.
مخفف بادافراه. مکافات بدی. (فرهنگ نظام) : بمعنی بادافراه است که مکافات بدی باشد. (برهان). مکافات بدیست. (آنندراج). عقوبت و مکافات و انتقام و سیاست. (ناظم الاطباء: بادافراه) : ببادافره این گناهم مگیر تو ای آفرینندۀ ماه و تیر. فردوسی. ببادافره بی گناهان مکوش بگفتار بدگوی مسپار گوش. فردوسی. کنون روز بادافره ایزدیست مکافات بد را ز یزدان بدیست. فردوسی. که از یک گناه ار برفتم ز راه فتادم ببادافره صد گناه. اسدی (از آنندراج). گرت جان گرامی است پس داد کن ز یزدان و بادافرهش یاد کن. اسدی. برش نیز یک هفته نگذاشت کس ببادافرهش بد همین کعبه بس. اسدی. ترا زین پیش بسیار آزمودم چه پاداش و چه بادافره نمودم نه از پاداش من رامش پذیری نه از بادافرهم پرهیز گیری. (ویس و رامین). و عدل شاه بادافره کردار نامحمود او در تأخیر می افکند. (سندبادنامه ص 248). رجوع به بادآفراه، بادافراه، بادافرا، بادفره، پادآفراه، پادافراه، پادافره، بادان، بادافراش، باداشن، پاداشن، باداش، پاداش شود.
مخفف بادآفراه. (فرهنگ نظام). بمعنی بادآفراه است که جزا و مکافات بدی باشد. (برهان). عقوبت باشد و پاداش ضد بادافراه است. (معیار جمالی). مکافات بدیست. (آنندراج). عقوبت و پاداش بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 423). مکافات و عذاب و شیان. (شرفنامۀ منیری). هروانه. (لغت فرس اسدی ایضاً ص 423). عقوبت و مکافات و انتقام و سیاست. (ناظم الاطباء). پادافراه. سزا. بادفراه. بادفره. شکنجه: بجای هر بهی پاداش نیکی بجای هر بدی بد بادافراه. دقیقی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 423). شتاب گیرد و گرمی بوقت پاداشن صبور گردد و آهسته گاه بادافراه. فرخی. شتابکارتر از باد وقت پاداشن درنگ پیشه تر از کوه وقت بادافراه. فرخی. لاجرم شاه جهان بارخدای ملکان آنکه پاداشن شاهان کند و بادافراه. فرخی. هرچه واجب شود ز بادافراه بکنید و جز این ندارم راه. عنصری. هزار گردون باشد بوقت بادافراه هزار دریا باشد بروز پاداشن. مسعودسعد. موافقان ترا و مخالفان ترا ز مهر و کین تو پاداشن است و بادافراه. معزّی. بباغ دولت و ملکت ببادافراه و پاداشن عدو را خار بی وردم ولی را ورد بی خارم. سوزنی. ز شیر کین بستاند بشیر شادروان ز آب گرد برآرد بباد بادافراه. انوری. گفتم آخرنه همانا که من آنکس باشم که بپاداش چنین سعی کنم بادافراه. انوری (از فرهنگ اوبهی). دست عدلت دراز کردستی هم بپاداش و هم ببادافراه. انوری. شاه از سخط یزدان و بادافراه آن جهان اندیشه کرد. (سندبادنامه ص 256). روزی که عقوبت، خشم خدای و زندان درک اسفل، و زندانبان مالک دوزخ و بادافراه آتش دوزخ... (سندبادنامه ص 249). ز بادافراه ایزد رسته گردد باقبال ابد پیوسته گردد. نظامی. دراندیشید و بوداندیشه را جای که بادافراه را چون دارد او پای. نظامی. رجوع به بادآفراه، بادافره، بادان، بادافرا، بادافراش، بادافراه، باداشن، پاداشن، بادافراش، باداش و پاداش شود.
مخفف بادآفراه. (فرهنگ نظام). بمعنی بادآفراه است که جزا و مکافات بدی باشد. (برهان). عقوبت باشد و پاداش ضد بادافراه است. (معیار جمالی). مکافات بدیست. (آنندراج). عقوبت و پاداش بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 423). مکافات و عذاب و شیان. (شرفنامۀ منیری). هروانه. (لغت فرس اسدی ایضاً ص 423). عقوبت و مکافات و انتقام و سیاست. (ناظم الاطباء). پادافراه. سزا. بادفراه. بادفره. شکنجه: بجای هر بهی پاداش نیکی بجای هر بدی بد بادافراه. دقیقی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 423). شتاب گیرد و گرمی بوقت پاداشن صبور گردد و آهسته گاه بادافراه. فرخی. شتابکارتر از باد وقت پاداشن درنگ پیشه تر از کوه وقت بادافراه. فرخی. لاجرم شاه جهان بارخدای ملکان آنکه پاداشن شاهان کند و بادافراه. فرخی. هرچه واجب شود ز بادافراه بکنید و جز این ندارم راه. عنصری. هزار گردون باشد بوقت بادافراه هزار دریا باشد بروز پاداشن. مسعودسعد. موافقان ترا و مخالفان ترا ز مهر و کین تو پاداشن است و بادافراه. معزّی. بباغ دولت و ملکت ببادافراه و پاداشن عدو را خار بی وردم ولی را ورد بی خارم. سوزنی. ز شیر کین بستاند بشیر شادروان ز آب گرد برآرد بباد بادافراه. انوری. گفتم آخرنه همانا که من آنکس باشم که بپاداش چنین سعی کنم بادافراه. انوری (از فرهنگ اوبهی). دست عدلت دراز کردستی هم بپاداش و هم ببادافراه. انوری. شاه از سخط یزدان و بادافراه آن جهان اندیشه کرد. (سندبادنامه ص 256). روزی که عقوبت، خشم خدای و زندان درک اسفل، و زندانبان مالک دوزخ و بادافراه آتش دوزخ... (سندبادنامه ص 249). ز بادافراه ایزد رسته گردد باقبال ابد پیوسته گردد. نظامی. دراندیشید و بوداندیشه را جای که بادافراه را چون دارد او پای. نظامی. رجوع به بادآفراه، بادافره، بادان، بادافرا، بادافراش، بادافراه، باداشن، پاداشن، بادافراش، باداش و پاداش شود.
صاحب فرهنگ شعوری این ترکیب رابدین معنی آورده است: ضد پاداش و جزای بد و عقوبت که بادافراه هم گویند و شعر بی وزنی از شمس فخری نقل کرده است. رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 168 برگ ب شود. مکافات و عقوبت و انتقام. (ناظم الاطباء: بادافرا). رجوع به بادآفراه، بادافره، بادان، باداشن، باداش، پاداش، پاداشن، پادآفراه، پادافراه و پادافره شود
صاحب فرهنگ شعوری این ترکیب رابدین معنی آورده است: ضد پاداش و جزای بد و عقوبت که بادافراه هم گویند و شعر بی وزنی از شمس فخری نقل کرده است. رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 168 برگ ب شود. مکافات و عقوبت و انتقام. (ناظم الاطباء: بادافرا). رجوع به بادآفراه، بادافره، بادان، باداشن، باداش، پاداش، پاداشن، پادآفراه، پادافراه و پادافره شود