جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کارافزا

کارانزا

کارانزا
نام شهری به اسپانیا که دارای چشمه های معدنی است، (الحلل السندسیه، جزء اول ص 332)
لغت نامه دهخدا

کارافزای

کارافزای
کارافزا. کارفزا. زیادکننده کار. آنکه مشغولیت دیگری افزون کند:
چون بود دولت تو روزافزون
چه زیان از حسود کارافزای.
انوری
لغت نامه دهخدا

کارافزار

کارافزار
کارابزار. آلات و وسائل کار. ابزار کار، افزار کار
لغت نامه دهخدا

کارفزا

کارفزا
کارافزا، برای مِثال گه مان بفزایید و گهی باز بکاهید / بر خویشتن خویش همی کارفزایید (ناصرخسرو - ۴۴۷)
کارفزا
فرهنگ فارسی عمید

مارافسا

مارافسا
مارگیر، برای مِثال گر حسودت بسی ست عاجز نیست / اژدها از جواب مارافسای (انوری - ۴۵۰)، ور برآرد به مثل مار به افسون ز زمین / اژدهای فلکی را چه غم از مارافسای (انوری - ۴۴۵)
در علم نجوم صورت فلکی در جنوب جاثی به شکل مردی با ماری در دست، حوا
مارافسا
فرهنگ فارسی عمید

مارافسا

مارافسا
آنکه مار را افسون کند و بگیرد معزم افسونگر: گر حسودت بسی است عاجز نیست اژدها از جواب مارافسا. (انوری رشیدی)
فرهنگ لغت هوشیار