جدول جو
جدول جو

معنی باخونس - جستجوی لغت در جدول جو

باخونس
(نُ)
نام کوهی نزدیک سوراقوسا
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بالانس
تصویر بالانس
نگه داشتن بدن در حالات مختلف در روی دست با حفظ تعادل خود، بررسی تعادل توزیع وزن چرخ خودرو به کمک دستگاه های مخصوص و تنظیم آن به کمک وزنه های سربی، دستگاهی که به این منظور مورد استفاده قرار می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بابونج
تصویر بابونج
بابونه، گیاهی علفی و خوش بو با برگ های ریز و شاخه های باریک و گل های سفید که بعضی از انواع آن مصرف دارویی دارد، اقحوان، بابونک، تفّاح الارض، کوبل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بابونک
تصویر بابونک
بابونه، گیاهی علفی و خوش بو با برگ های ریز و شاخه های باریک و گل های سفید که بعضی از انواع آن مصرف دارویی دارد، اقحوان، بابونج، تفّاح الارض، کوبل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بابونه
تصویر بابونه
گیاهی علفی و خوش بو با برگ های ریز و شاخه های باریک و گل های سفید که بعضی از انواع آن مصرف دارویی دارد، اقحوان، بابونج، بابونک، تفّاح الارض، کوبل
بابونۀ گاوی: در علم زیست شناسی نوعی بابونه با برگ های بریده، معطر و تلخ که بوته اش بزرگ تر از دیگر انواع آن است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادخون
تصویر بادخون
محل رهگذر باد، بادخانه، بادخن
فرهنگ فارسی عمید
تراز، (لغات مصوبۀ فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
بالوایه. بالویه. مرغی است کوچک چند گنجشک. پرستوک. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 192). رجوع به بالوایه شود. ظاهراً تحریفی از بالوایه است
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نام جد طاهر بن ابی بکر محدث. (یادداشت مؤلف)
نام پدر امام عبدالباقی نحوی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
نام خواجۀ دربار اردشیر دوم. پس از مرگ اردشیر پسر او اخس به سلطنت رسید و چون شروع به تسخیر مصر کرد (344 قبل از میلاد) این خواجه سمت معاونت من تور فرماندۀ یونانیان سپاه اخس (اردشیر سوم) یافت. مردی فعال و جسور و در نزد شاه مقرب بود. در جنگ مصر او موفق به تسخیر پلوز شد. در هنگام تسخیر بوباست، بین او و من تور اختلافی روی داد و در نتیجۀ تحریک من تور به دست سپاهیان مصری اسیر شد و ناچار از من تور کمک خواست بشرط اینکه بعداً تسلیم او باشد و بدین طریق آزاد شد. در اواخر حکومت اخس، چون پادشاه نسبت به تبعۀ خود شقاوت بسیار بکار برد، باگواس طبیبی راآلت اجرای مقاصد خود کرد و گویند کینۀ او بحدی شدید بود که پس از قتل اردشیر، جسد او را ریز ریز کرد وبه سگها خورانید. (ایران باستان ج 2 ص 1183). ظاهراًاولاد اخس را نیز باگواس خواجه نابود کرد، و فقط کوچکترین پسر او آرسس را نگاهداشت و بسلطنت برداشت. آرسس که متوجه شد قتل پدرش به دست این خواجه بوده است ازو متنفر شد و خیال قتل او را داشت ولی باگواس پیشدستی کرده آرسس را در 336 قبل از میلاد بقتل رساند و داریوش سوم پسر آرسان را بسلطنت برداشت. داریوش از باگواس تمکین نکرد و باگواس درصدد قتل اونیز بود ولی داریوش او را احضار کرده و امر کرد در حضور او زهری را که تهیه کرده بودند بیاشامد و خواجه از راه اضطرار اطاعت کرد و پس از آن درگذشت. (ایران باستان ج 2 ص 1189)
لغت نامه دهخدا
منسوب به باعون
لغت نامه دهخدا
ضبطی از کلمه باقوس و باکوس رب النوع شراب در یونان قدیم، ورجوع به باکوس و قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1201 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نام دختر مهدی خلیفۀ عباسی. این دختراز کنیزکی رحیم نام بدنیا آمد که عباسه نیز از بطن اوست. رجوع به عقدالفرید ج 5 ص 342 و 343 و 394 شود
لغت نامه دهخدا
بشکونس ناحیه ای است میان فرانسه و اندلس. رجوع به حدودالعام چ 1320 هجری شمسی دانشگاه طهران و ص 87 الحلل السندسیه چ 1355 هجری قمری مصر، ج 1 ص 42، 45 و بسقایه شود
لغت نامه دهخدا
سلیمان بن شیخ عبداﷲ بارونی نفوسی، او راست:
1 - الازهارالریاضیه فی ائمه و ملوک الاباضیهجزء 2 مطبعۀ بارونیه، (بی تاریخ)،
2 - دیوان (سلیمان بارونی) مطبعه الازهار البارونیه مصر 1346 هجری قمری (معجم المطبوعات ج 1 ستون 515)،
لهجه ای است در پاریاب و بصورتهای فاریاب، فاریاو و پاریاو و فاراب نیز آمده است و بمعنی زمینی است که با آب رودخانه و آب کاریز مزروع شود، رجوع به برهان ذیل پاریاب و پاراب و فاریاب شود: و غلۀ آنجا ’خشت و کماج’ بعضی بخس است و بعضی باریاب، (فارسنامۀ ابن البلخی چ لندن ص 143)، بعضی که پشته ها و افرازها باشد بخس باشد و نشیبها باریاب، و آبها روان است، (فارسنامۀ ابن البلخی چ لندن ص 144)
لغت نامه دهخدا
نسبت به بارون و در تعریب نیز بارونی ّ آید، (دزی ج 1 ص 48)، رجوع به بارون شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان نیاسر بخش قمصر شهرستان کاشان که در 48 هزارگزی شمال خاوری کاشان و 12 هزارگزی راوند قرار دارد. سرزمینی است کوهستانی سردسیر با 75 تن سکنه. آبش از قنات و محصولش غلات، حبوبات، ابریشم، انار و انجیر و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی و راهش فرعی است. مزرعه خنچه جزء آبادی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(رُ نَ)
بازار گرم. دارای رونق. روا. رواج. رونق دار. دررودار. رجوع به ’با’ شود
لغت نامه دهخدا
محمد بن احمد بن ناصر، ملقب به شمس الدین دمشقی شافعی، او راست: ’ینابیع الاحزان’ و ’نظم سیره مغلطای’ و ’ارجوزه فی الخلفاء العباسیین’، او بسال 871 هجری قمری در دمشق درگذشت، رجوع شود به الاعلام زرکلی ج 3 ص 856 و معجم المطبوعات
محمد بن یوسف بن احمد باعونی ملقب به بهاءالدین از فضلای دمشق بود، چند ارجوزه در تاریخ دارد که از آنجمله ارجوزه در ’سیرهالملک الاشرف قایتبای’ را میتوان نام برد، وی بسال 910 هجری قمری درگذشت، (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 1007)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نام پزشک و اسقف مسیحیان ایران است که در انجمن روحانیون که از طرف کواذ برای مباحثه با مدافعین کیش مزدکی فراهم شد، دعوت شده بود. رجوع به ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 384 شود
لغت نامه دهخدا
نام ماهیست در تاریخ قبط قدیم، (کشاف اصطلاحات الفنون)، اقبال و سعادت آینده، (ناظم الاطباء: باد)، باد دبور، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
یوسف حبیب، از اوست: مقالات علمیه که در روزنامۀ الروضه چ لبنان بسال 1898 میلادی در 32 صفحه بچاپ رسیده است، (معجم المطبوعات ج 1 ستون 516)
لغت نامه دهخدا
تصویری از باختنی
تصویر باختنی
قابل باختن لایق باختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بابونج
تصویر بابونج
بابونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بابونق
تصویر بابونق
بابونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بابونک
تصویر بابونک
بابونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بابونه
تصویر بابونه
گیاهی است خوشبو با برگهای پر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارونق
تصویر بارونق
بازار گرم، رواج، رونق دار
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی تراز، ترازو، ترازباری زبانزد ورزشی، تراز باری زبانزد ساختمانی نگاهداشتن بدن در حالات مختلف در روی دست با حفظ تعادل، تعادل و توازن بین عناصر و عوامل یک اثر هنری، موازنه دارایی و بدهی تعادل میان وام و اعتبار. سنجیدن عملیات خرید و فروش ظرف یکسال، بیلان عملیات تجاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقدونس
تصویر بقدونس
تازی گشته از بیزانسی بویانک (کرفس) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالانس
تصویر بالانس
تعادل، دستگاهی برای اندازه گیری جرم یا وزن، ترازو (واژه فرهنگستان)، حالتی در یک واکنش شیمیایی که در آن واکنش دهنده ها و فرآورده های واکنش از قوانین پایستگی جرم و بار پیروی کنند، موازنه (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بانونج
تصویر بانونج
((نِ))
گیاهی خوشبو و پر برگ با شاخه های سبز و باریک و برگ های ریز که دارای گل های سفیدی است و میان آن ها زرد است، در زمین های شنی و کنار آبگیرها می روید، بابونک، بابونه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بابونه
تصویر بابونه
((نِ))
گیاهی خوشبو و پر برگ با شاخه های سبز و باریک و برگ های ریز که دارای گل های سفیدی است و میان آن ها زرد است، در زمین های شنی و کنار آبگیرها می روید، بابونک، بانونج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بابونک
تصویر بابونک
((نِ))
گیاهی خوشبو و پر برگ با شاخه های سبز و باریک و برگ های ریز که دارای گل های سفیدی است و میان آن ها زرد است، در زمین های شنی و کنار آبگیرها می روید، بابونه، بانونج
فرهنگ فارسی معین
پر حرف، پرحرفی
دیکشنری اردو به فارسی