- باخل
- زفت نا بخشنده تنگ چشم گرسنه چشم تنگ چشم
معنی باخل - جستجوی لغت در جدول جو
- باخل ((خِ))
- گرسنه چشم، تنگ چشم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زفت تر زفت (بخیل) تنگ چشم زفت تر بخیل تر
فرانسوی گل کمر (جواهرات سلطنتی ایران)
شجاع، مرد، دلیر، دلاور
مرد سخت بخیل
گول، تره فروش، زمین سبز، دانه خور پرنده نشمه دار چوغان از گیاهان
لغو، بیهوده، یاوه، دروغ، نادرست، مقابل حق
بی کارگردنده، متردد
آزموده پخته: مرد
زفتتر
بی هوده، تباه، نادرست
درون، تو یا درون، تو، اندرون
خرفه بقله الحمقاء
مغرب مقابل خراسان بمعنی مشرق: (مهر و مه او را دو طفلانند اینک هردورا گاهواره بابل و مولد خراسان آمده) (خاقانی) درختی از تیره پروانه واران که دارای برگهای دو ردیفی میباشد (نظیر برگ اقاقیا)، یک گونه از این گیاه در مکزیک و یک گونه در افریقا و یک گونه هم در دیگر نواحی گرم دنیا شناخته شده از جمله در جنوب ایران این درخت جز درختان زمینی کاشته میشود. الیاف این گیاه را برای کاغذ سازی مصرف میکنند ببل درمان عقرب
کاسه پشت لاک پشت سنگ پشت
آدمکش
کم کننده حق کسی، ظالم
برد و باخت، مغلوبیت در قمار، زیان، مقابل برد
بخشنده بذل کننده بخشش کننده بخشنده
درون، اندرون، تو
نوعی غله که بدان نان پزند
بذل کننده، بخشنده، سخی
داحول، درگاه پادشاهان، جایی که در جلو سراپردۀ خاص پادشاه ترتیب دهند که از آنجا کسی بی اجازه عبور نکند
باختن، مالی که در قمار از دست می دهند
نوعی غله شبیه ماش که از آن نان می پزند، برای مثال می خوری تو گرچه الوان نعمت اندر خوان کس / نان شاخل بهتر آید گر خوری بر خوان خویش (خاقانی - لغت نامه - شاخل)
شاخ و برگ دادن: کنایه از سخن، حکایت یا واقعه ای را با طول و تفصیل بیان کردن و چیزهایی را بر اصل مطلب افزودن
شاخ و برگ بستن: کنایه از سخن، حکایت یا واقعه ای را با طول و تفصیل بیان کردن و چیزهایی را بر اصل مطلب افزودن، شاخ و برگ دادن
شاخ و برگ دادن: کنایه از سخن، حکایت یا واقعه ای را با طول و تفصیل بیان کردن و چیزهایی را بر اصل مطلب افزودن
شاخ و برگ بستن: کنایه از سخن، حکایت یا واقعه ای را با طول و تفصیل بیان کردن و چیزهایی را بر اصل مطلب افزودن، شاخ و برگ دادن
ناچیز، ناحق، بی اثر، بیهوده، یاوه، پوچ
باطل گفتن: بیهوده گفتن، یاوه گفتن، ناحق گفتن،برای مثال بلی مرد آن کس است از روی تحقیق / که چون خشم آیدش باطل نگوید (سعدی - ۸۲)
باطل گفتن: بیهوده گفتن، یاوه گفتن، ناحق گفتن،
شتری که دندان نیش درآورده و به بلوغ رسیده است
گریزنده