- باجگاه
- رصد گاه، گمرکخانه
معنی باجگاه - جستجوی لغت در جدول جو
- باجگاه
- جای گرفتن باج، محل وصول عوارض، محل وصول عوارض گمرکی، باجگاه، باژگاه، باج خانه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هنگام صبح، صبحگاه، بامداد
محلی بزرگ که عده ای برای ورزش یا بازی و یا دید و بازدید جمع شوند
گمرکخانه، باجگاه
خیمه پادشاهان، بارگه، جائی که پادشاهان مردم را بحضور بپذیرند
مستراح و کنار آب
جای جلوس پادشاه
باجگاه، جای گرفتن باج، محل وصول عوارض، محل وصول عوارض گمرکی، باجگاه، باج خانه
در آیین زردشتی جایی که مراسم باج برگزار می شد،برای مثال به برسم شتابید و آمد به راه / به جایی که بود اندر او باژگاه (فردوسی - ۸/۴۵۶ حاشیه)
در آیین زردشتی جایی که مراسم باج برگزار می شد،
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صبح، غادیه، بامدادان، صباح، غدو، صدیع، علی الصباح، غدات، باکر، صبح بام، صبحدم، صبحگاه، بام
کاخ و دربار پادشاه، برای مثال جزای حسن عمل بین که روزگار هنوز / خراب می نکند بارگاه کسری را (ظهیرالدین فاریابی - ۳۴) ، خیمۀ پادشاهی، جای رخصت و اجازه، جایی که پادشاهان مردم را بار بدهند و به حضور بپذیرند
حیاط یا تالار بزرگ که در آنجا عده ای برای ورزش، بازی، تفریح یا دید و بازدید جمع می شوند، کلوب
دربار و کاخ شاهان
کلوپ، جایی برای ورزش و تفریح
آرشیویست
تقاطع
تحصنگاه
محل تولد
بی خبر، جاهل
محل زدن
مجلس شراب و جشن و جای عیش و شادمانی و ضیافت خانه
مفصل اعضا، دره
پهلوگاه
ناگاه، ناگهان
جای بیم و ترس
بی وقت، بی موقع
نام روز دهم فروردین
نشانه گاه
نگاهدارنده حافظ نگهبان، خزانه دار، کسی که نامه ها و سندهای اداری را در محلی ضبط کند ضباط
همریش
مرتبت، منزلت، موضع، محل، مکان، موقعیت، وضعیت
خانقاه