جدول جو
جدول جو

معنی باجناغی - جستجوی لغت در جدول جو

باجناغی(جَ)
قرابت شویان دو خواهر با هم. اسلوفه
لغت نامه دهخدا
باجناغی
ترکی همریشی
تصویری از باجناغی
تصویر باجناغی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایناغی
تصویر ایناغی
سخن چینی، خبرکشی، نمامی، دوبه هم زنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باجناغ
تصویر باجناغ
دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند هر کدام نسبت به دیگری باجناغ خوانده می شود، شوهر خواهر زن، سلف، هم زلف
فرهنگ فارسی عمید
(جَدْ دا)
ابوالحسین سلامه بن سلیمان بن ایوب بن هارون سلمی باجدائی، منسوب به باجدا از قرای بغداد است. وی از ابویعلی موصلی و علی بن عبدالحمید غضایری و ابوعروبۀ حرانی روایت دارد و ابوالحسن بن رزقویه از وی روایت کند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(جَرْ را)
ابوشهاب عبدالقدوس بن عبدالقاهر الباجرای. از سفیان بن عیینه روایت دارد (ابوسعید چنین آورده است). (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(جَرْ را)
منسوب به باجرا، قریه ای از قریه های جزیره. (معجم البلدان). رجوع به باجرا شود
لغت نامه دهخدا
(جَ)
رجوع به باجناغ شود
لغت نامه دهخدا
(جَ)
باجناق. شوهر خواهر زن نسبت بشوهر خواهر دیگر. نسبت دو مرد با یکدیگر که هر یک شوهر یکی از دو خواهر باشد. هم پاچه. هم ریش. هم زلف. هم داماد. هم دندان. سلف
لغت نامه دهخدا
منسوب به باشنان قریه ای بهرات، بنا بگفتۀ صاحب تاج العروس. اما در سمعانی و خلاصۀ آن لباب الانساب باشانی ضبط شده است. رجوع به باشانی شود
لغت نامه دهخدا
ابوعبدالله محمد بن احمد بن عبدالله باشنانی منسوب به باشنان از قراء هرات، از مفسران بود و مالینی از او نام میبرد. (از تاج العروس). اما ظاهراً صحیح کلمه باشانی باشد. رجوع به باشانی و رجوع به باشنان و باشان شود
لغت نامه دهخدا
در انساب سمعانی ذیل کلمه بابنای آرد: گروهی از روات و محدثین بدین کلمه منسوبند از قبیل ابوبکر عمر بن نوح بن عباد نحروانی معروف بابن بابنای از مردم بغداد. رجوع به انساب سمعانی برگ 56 ب شود
لغت نامه دهخدا
ترکی همریش هم داماد (گویش گیلکی) همزلف دو مرد را که دو خواهر را در ازدواج دارند نسبت بهم باجناق گویند همریش همزلف
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی همریش هم داماد (گویش گیلکی) همزلف دو مرد را که دو خواهر را در ازدواج دارند نسبت بهم باجناق گویند همریش همزلف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باجناقی
تصویر باجناقی
ترکی همریشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با جناغی
تصویر با جناغی
قرابت شوهران دو خواهر با هم نسبتی که بین شوهر دو خواهر ایجاد شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باجناق
تصویر باجناق
باجناغ، دو مردی که با دو خواهر ازدواج کرده باشند، هم ریش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باجناق
تصویر باجناق
همریش
فرهنگ واژه فارسی سره
همریش، سلف، هم زلف
متضاد: هوو، وسنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد