ایل باجلان، طایفه ای از ایلات کرد ایران که 150 خانوارند و در قورقو و جگرلوی زهاب سکونت دارند و مذهب آنان تسنن است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 60). و رجوع بهمان کتاب ص 112 و مجمل التواریخ گلستانه ص 253 شود
ایل باجلان، طایفه ای از ایلات کرد ایران که 150 خانوارند و در قورقو و جگرلوی زهاب سکونت دارند و مذهب آنان تسنن است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 60). و رجوع بهمان کتاب ص 112 و مجمل التواریخ گلستانه ص 253 شود
باجگیر، باج گیرنده که عبارت از صاحب باج است، کالرصد الذی علی طریق القافله، بمانند باجبان که بسر راه باشد، (فتوح البلدان ص 411 س 11) : مرصاد و مرصد جای رصد باشد که باجبان بایستد، (فتوح البلدان ص 257 س 13)، باج گیرنده که عبارت از صاحب باج است، (آنندراج)
باجگیر، باج گیرنده که عبارت از صاحب باج است، کالرصد الذی علی طریق القافله، بمانند باجبان که بسر راه باشد، (فتوح البلدان ص 411 س 11) : مرصاد و مرصد جای رصد باشد که باجبان بایستد، (فتوح البلدان ص 257 س 13)، باج گیرنده که عبارت از صاحب باج است، (آنندراج)
نموکننده، (انجمن آرای ناصری)، بالنده، (آنندراج)، که در حال بالیدن بود، (از فرهنگ رشیدی)، نامی، نامیه، (یادداشت مؤلف)، بالاشونده، (فرهنگ لغات شاهنامه)، بلندشونده، (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام)، مترعرع: سرو بالان شمایم سر بالین مرا تازه دارید به نم کابر سمائید همه، خاقانی، سرو بالان که ز بالین سرش آمد بستوه دایگان را تن نالانش ببر بازدهید، خاقانی، صورت رحمی بود بالان شود صورت زخمی بود نالان شود، مولوی،
نموکننده، (انجمن آرای ناصری)، بالنده، (آنندراج)، که در حال بالیدن بود، (از فرهنگ رشیدی)، نامی، نامیه، (یادداشت مؤلف)، بالاشونده، (فرهنگ لغات شاهنامه)، بلندشونده، (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام)، مترعرع: سرو بالان شمایم سر بالین مرا تازه دارید به نم کابر سمائید همه، خاقانی، سرو بالان که ز بالین سرش آمد بستوه دایگان را تن نالانش ببر بازدهید، خاقانی، صورت رحمی بود بالان شود صورت زخمی بود نالان شود، مولوی،
تلۀ جانوران، (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ لغات شاهنامه) (انجمن آرای ناصری)، تله ای که بدان جانوران گیرند، (ناظم الاطباء)، صاحب انجمن آرا گوید: از اینجاست کسی که مجرب در امور باشد و به مصائب گرفتار شود او راگرگ بالان دیده گویند و این مشهور است و بقول رشیدی باران غلط است، ولی از بیت نظامی باران فهمیده میشود چه گرگان در ایام زمستان و روز باران بجهت طعمه بیرون آیند و بر سر راهها و دیها کمین کنند و اگر چیزی بچنگ ایشان نیفتد ناچار یکی از هم جنسهای خود را به اجتماع ریخته بدرند و بخورند، نظامی گفته: ز باران کجا ترسد آن گرگ پیر که گرگینه پوشد بجای حریر، و دیگری گفته است: دوش میرفتم بکوی یار بارانم گرفت در میان عاشقان من گرگ باران دیده ام، (انجمن آرای ناصری ص 72) (آنندراج)، و وجه تسمیه را اینطور ذکر کنند که گرگ تا وقتی باران ندیده است از آن بسیار می ترسد و حتی الامکان احتیاط میکند تا اینکه بر سبیل اتفاق مجبور به خوردن باران شود بعد از آن دیگر نمی ترسد، از این جهت مثل مذکور برای کسی استعمال می شود که مجرب و زیرک شده باشد، (فرهنگ نظام)، - گرگ بالان دیده، گرگ تله دیده و عوام بغلط باران دیده گویند و ظاهراً بعضی بواسطۀ تغییر لهجه بالان را باران خوانده اند، (از فرهنگ رشیدی)
تلۀ جانوران، (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ لغات شاهنامه) (انجمن آرای ناصری)، تله ای که بدان جانوران گیرند، (ناظم الاطباء)، صاحب انجمن آرا گوید: از اینجاست کسی که مجرب در امور باشد و به مصائب گرفتار شود او راگرگ بالان دیده گویند و این مشهور است و بقول رشیدی باران غلط است، ولی از بیت نظامی باران فهمیده میشود چه گرگان در ایام زمستان و روز باران بجهت طعمه بیرون آیند و بر سر راهها و دیها کمین کنند و اگر چیزی بچنگ ایشان نیفتد ناچار یکی از هم جنسهای خود را به اجتماع ریخته بدرند و بخورند، نظامی گفته: ز باران کجا ترسد آن گرگ پیر که گرگینه پوشد بجای حریر، و دیگری گفته است: دوش میرفتم بکوی یار بارانم گرفت در میان عاشقان من گرگ باران دیده ام، (انجمن آرای ناصری ص 72) (آنندراج)، و وجه تسمیه را اینطور ذکر کنند که گرگ تا وقتی باران ندیده است از آن بسیار می ترسد و حتی الامکان احتیاط میکند تا اینکه بر سبیل اتفاق مجبور به خوردن باران شود بعد از آن دیگر نمی ترسد، از این جهت مثل مذکور برای کسی استعمال می شود که مجرب و زیرک شده باشد، (فرهنگ نظام)، - گرگ بالان دیده، گرگ تله دیده و عوام بغلط باران دیده گویند و ظاهراً بعضی بواسطۀ تغییر لهجه بالان را باران خوانده اند، (از فرهنگ رشیدی)
دهی جزء دهستان کلخوران بخش مرکزی شهرستان اردبیل در 5هزارگزی شمال اردبیل، 3هزارگزی شوسۀ اردبیل - آستارا. جلگه، معتدل، دارای 87 تن سکنه. آب آن از رود خانه بالخلو و چشمه. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی جزء دهستان کلخوران بخش مرکزی شهرستان اردبیل در 5هزارگزی شمال اردبیل، 3هزارگزی شوسۀ اردبیل - آستارا. جلگه، معتدل، دارای 87 تن سکنه. آب آن از رود خانه بالخلو و چشمه. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز. در 36هزارگزی جنوب خاوری دهدز در کنار راه مالرو بادامستان به زیتی در جلگه واقعست. هوایش سرد و دارای 128 تن سکنه میباشد که بلهجۀ لری بختیاری سخن میگویند. آبش از چاه و قنات و محصولش غلات، لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنانش کرباس بافی و راهش مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز. در 36هزارگزی جنوب خاوری دهدز در کنار راه مالرو بادامستان به زیتی در جلگه واقعست. هوایش سرد و دارای 128 تن سکنه میباشد که بلهجۀ لری بختیاری سخن میگویند. آبش از چاه و قنات و محصولش غلات، لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنانش کرباس بافی و راهش مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)