جدول جو
جدول جو

معنی باجرما - جستجوی لغت در جدول جو

باجرما
(جَ)
قریه ایست از اعمال بلیخ نزدیک رقه از زمین جزیره. (معجم البلدان) و رجوع به عیون الاخبار ج 4 ص 112 س 17 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بایرام
تصویر بایرام
(پسرانه)
عید، جشن، ترکی شده پدرام
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بارمان
تصویر بارمان
(پسرانه)
محترم، لایق، دارای روح بزرگ، نام سردار افراسیاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی و از سپاهیان افراسیاب تورانی، نام یکی از سرداران دوره ماد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باهرام
تصویر باهرام
(پسرانه)
پیروز، فاتح، ایزد پیروزی درآئین زردشت، لقب برخی از پادشاهان ساسانی، نام ستاره مریخ، نام روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام فرشته موکل بر مسافران و روز بهرام، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از فرزندان گودرز گشواد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بادنما
تصویر بادنما
وسیله ای برای تعیین جهت وزش باد
فرهنگ فارسی عمید
(جَمَ)
خره ایست نزدیک دقوقا. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رِمْ ما)
کوهی است میان موصل و تکریت که مانند کمربندی زمین را در بر گرفته است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). کوهی است میان تکریت و موصل و این همان کوهی است که بنام جبل حمرین نیز معروف است و می پندارند بر گرد گیتی محیط است. ابوزید گوید: کوه بارمارا دجله در نزدیکی سن میشکافد و سن در جانب شرقی دجله است و بنابراین دجله در دو کنارۀ آن جریان می یابد و در آن چشمه هایی است که دارای قیر و نفت باشند. کوه بارما از وسط جزیره، قسمت نزدیک مغرب و مشرق، امتداد می یابد تا سرانجام به کرمان می پیوندد و در آنجا بنام ماسبذان خوانده میشود. (از معجم البلدان ج 2)
لغت نامه دهخدا
غله ایست مشهور، فارسی آن گاورس است، (الفاظ الادویه)، مأخوذ از هندی، قسمی از ذرت، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(جَرْ را)
از قریه های جزیره است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
مولد و مسقط رأس سرافیون (سرابیون) ، طبیب معروف. (تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک ص 431 س 7). و رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 109 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از جاجرمی
تصویر جاجرمی
منسوب به جاجرم
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی که برای تعیین جهت وزش باد نصب کنند لوحه سبک گردانی که در اطراف یک محور عمودی میچرخد و آنرا برای تعیین جهت و سمت باد در محل مرتفعی نصب نمایند
فرهنگ لغت هوشیار
همگی سراسر بتمامی همگی جملگی (برای مونث و جمع آید) : ... چنگیزخان چون از استخلاص سمرقند فارغ شد ممالک ماورا النهر باسرها مضبوط گشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیجاما
تصویر بیجاما
پارسی تازی گشته پا جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادنما
تصویر بادنما
((نَ یا نِ یا نُ))
وسیله ای برای تعیین جهت وزش باد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بادربا
تصویر بادربا
((دَ))
نانخورش، جایی که در آن نانخورش زیاد باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از با گرما
تصویر با گرما
Swelteringly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از با گرما
تصویر با گرما
de manière étouffante
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از با گرما
تصویر با گرما
bunaltıcı bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از با گرما
تصویر با گرما
더운
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از با گرما
تصویر با گرما
蒸し暑く
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از با گرما
تصویر با گرما
בצורה חונקת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از با گرما
تصویر با گرما
गर्मी से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از با گرما
تصویر با گرما
dengan panas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از با گرما
تصویر با گرما
อย่างอึดอัด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از با گرما
تصویر با گرما
удушливо
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از با گرما
تصویر با گرما
benauwd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از با گرما
تصویر با گرما
de manera sofocante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از با گرما
تصویر با گرما
soffocante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از با گرما
تصویر با گرما
sufocantemente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از با گرما
تصویر با گرما
闷热地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از با گرما
تصویر با گرما
duszno
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از با گرما
تصویر با گرما
задушливо
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از با گرما
تصویر با گرما
schwül
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از با گرما
تصویر با گرما
kwa joto
دیکشنری فارسی به سواحیلی