هر چیز که آن را به پای کوفته باشند. (برهان قاطع) (آنندراج). جائی که لگدکوب شده باشد. جائی که مسطح و برابر کرده شده باشد. (ناظم الاطباء). ناخوست، بضم خا و سکون واو و سین مهمله در سروری به معنی پای خوست به پای کوفته است، واغلب که این تصحیف باشد چه خوستن به معنی کوفتن است... و طرفه آنکه صاحب برهان ناخواست بر وزن ناراست به همین معنی آورده و ناخواستن (ناخوستن) مصدر این معنی تراشیده و این تصحیف نیست، قیامت است. عفی اﷲ تعالی عنه. ’سراج اللغات بنقل فرهنگ نظام ج 5 ص ما’. ناخوست، لغهً از: نا (نفی، سلب) + خوست = کوست، به معنی ناکوفته است. (حاشیۀ ص 2091 برهان چ معین). مصحف پاخوست (پاخوسته، پایخست، پای خسته). (یادداشت لغت نامه)
هر چیز که آن را به پای کوفته باشند. (برهان قاطع) (آنندراج). جائی که لگدکوب شده باشد. جائی که مسطح و برابر کرده شده باشد. (ناظم الاطباء). ناخوست، بضم خا و سکون واو و سین مهمله در سروری به معنی پای خوست به پای کوفته است، واغلب که این تصحیف باشد چه خوستن به معنی کوفتن است... و طرفه آنکه صاحب برهان ناخواست بر وزن ناراست به همین معنی آورده و ناخواستن (ناخوستن) مصدر این معنی تراشیده و این تصحیف نیست، قیامت است. عفی اﷲ تعالی عنه. ’سراج اللغات بنقل فرهنگ نظام ج 5 ص ما’. ناخوست، لغهً از: نا (نفی، سلب) + خوست = کوست، به معنی ناکوفته است. (حاشیۀ ص 2091 برهان چ معین). مصحف پاخوست (پاخوسته، پایخست، پای خسته). (یادداشت لغت نامه)
بمعنی زادخور است که پیر سالخورده باشد. (برهان قاطع) (آنندراج) ، شخصی که چیزی کم خورد و ضعیف و نحیف باشد. (برهان قاطع) (آنندراج) ، کودکی که از بیماری کلان نگردد، الائتنان. (منتهی الارب در مادۀ ت ن ن). قصیع. کلانسال خرد، الشباب. (السامی فی الاسامی). طفلی که نمو او کم است و مبتلا به لاغری و نقصان قوه نامیه باشد، شخصی که هر چه دارد صرف کند. (برهان قاطع) (آنندراج)
بمعنی زادخور است که پیر سالخورده باشد. (برهان قاطع) (آنندراج) ، شخصی که چیزی کم خورد و ضعیف و نحیف باشد. (برهان قاطع) (آنندراج) ، کودکی که از بیماری کلان نگردد، الائتنان. (منتهی الارب در مادۀ ت ن ن). قصیع. کلانسال خرد، الشباب. (السامی فی الاسامی). طفلی که نمو او کم است و مبتلا به لاغری و نقصان قوه نامیه باشد، شخصی که هر چه دارد صرف کند. (برهان قاطع) (آنندراج)
آن باشد که بپای کوفته باشد. (نسخه ای از فرهنگ اسدی). لگدکوب. پای خست. پایمال. (رشیدی). زمین یا چیز دیگری که درزیر پای کوفته شده باشد. (برهان). زمین باشد یا چیزی که بپای کوفته باشند. (از فرهنگی خطی) : فراوان کس از پیل شد پای خوست بسی کس نگون مانده در پا و دست. اسدی (از شعوری)
آن باشد که بپای کوفته باشد. (نسخه ای از فرهنگ اسدی). لگدکوب. پای خست. پایمال. (رشیدی). زمین یا چیز دیگری که درزیر پای کوفته شده باشد. (برهان). زمین باشد یا چیزی که بپای کوفته باشند. (از فرهنگی خطی) : فراوان کس از پیل شد پای خوست بسی کس نگون مانده در پا و دست. اسدی (از شعوری)
مؤاخذه. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : و هر که بر خلاف آن رود و بر رعیت ستمی کند در معرض گناه و بازخواست باشد. (جهانگشای جوینی). و بازخواست تقصیرات محرران دفتر دیوان با عالیجاه مشارالیه (مستوفی الممالک) است. (تذکرهالملوک ص 17).
مؤاخذه. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : و هر که بر خلاف آن رود و بر رعیت ستمی کند در معرض گناه و بازخواست باشد. (جهانگشای جوینی). و بازخواست تقصیرات محرران دفتر دیوان با عالیجاه مشارالیه (مستوفی الممالک) است. (تذکرهالملوک ص 17).