- بابیزن
- باد زن
معنی بابیزن - جستجوی لغت در جدول جو
- بابیزن
- سیخ کباب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بادبزن، وسیله ای برای به حرکت در آوردن هوا و ایجاد باد
بادبیزن، بادزن
سیخ کباب خواه آهنی باشد یا چوبی
سیخ آهنی یا چوبی که گوشت را به آن بکشند و روی آتش کباب کنند، سیخ کباب، برای مثال تا سحر هر شب چنان چون می تپم / جوزۀ زنده تپد بر بابزن (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۵)
افتخار کردن، رشد کردن
التماس کردن
نمو کردن نشو و نما کردن رشد کردن، فخر کردن مباهات کردن
ایستادن
لازم بودن واجب بودن ضرور بودن
وارسی کننده، کنترل کننده
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مکان روباز، مکانی نزدیک سلیمانیه محل یکی از جنگهای شیخ محمود حفید با انگلستان (نگارش کردی:بازیان)
فصل خزان پاییز تیر خریف برگ ریزان
بادزن مروحه بادکش و آن شامل چند نوع است: بادبزن برقی بادبزن دستی و غیره
ر (بارید بارد خواهد بارید ببار بارنده باران باریده بارش باراندن بارانیدن) فرود آمدن باران برف تگرگ و مانند آن
خرخیار
بادزن مروحه بادبزن باد بیزان بادزنه آنچه از پارچه و برگ خرما و نی و جز آن سازند و بدان باد زنند
گیاهی از تیره چتریان که دو ساله یا پایاست رازیانه و آن دارای انواع است
مردم گیا مهر گیا افاح
پارسی تازی گشته سابیزک مردم گیا از گیاهان
در خور سابیدن ساییدنی
پارسی تازی گشته گاو شیر از گوج (صمغ) ها گاو سیر گاور شیر
تحمل کردن، طافت آوردن، پیچاندن
پارسی تازی گشته شابیزک مهرگیاه
بلادانه، گیاهی خودرو، با برگ های ساده و گل های خاکستری رنگ که بومی مناطق مرطوب است و میوه، برگ و ریشۀ آن مصرف دارویی دارد، شابیزک
آنکه در مسابقه ای از قبیل فوتبال، والیبال و مانند آن بازی می کند
بودن، ماندن، ایستادن، اقامت داشتن
یافتن، پیدا کردن، به دست آوردن، حاصل کردن
ماده ای شبیه زردۀ تخم مرغ که از میان زهرۀ گاو به دست می آوردند، مهرۀ زهرۀ گاو
اندرزا، جاویزن، گاودارو، گاوسنگ، گاوزهره، گاوزهرج
اندرزا، جاویزن، گاودارو، گاوسنگ، گاوزهره، گاوزهرج
وسیله ای برای به حرکت در آوردن هوا و ایجاد باد
بافتن، تار و پود را لا به لای هم کردن در پارچه بافی یا قالی بافی و سایر چیزهای بافتنی، چند رشته موی یا نخ را به هم تابیدن