بنگلور. از شهرهای هندوستان در ولایت میسور واقع است در 398 هزارگزی مغرب مدرس، ریسمانی را نیز گویند که در ایام عید نوروز از جای بلند یا شاخ درختی آویزند و زنان و دختران بر آن نشسته در هوا آیند و روند. (آنندراج). بازپیچ. تاب. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 155). بازپیچ. (فرهنگ جهانگیری). ریسمانی که روزهای جشن آویزند و بجنبانند. (فرهنگ رشیدی). تابی که به درختی یا بلندیی آویخته زنان و اطفال در آن نشسته تاب خورند که نامهای دیگرش آورک و چنجولی است. (فرهنگ نظام). رجوع به بانوج شود: طارمی از سرای تست فلک منطقه ریسمان بانوچ است. فرالاوی
بنگلور. از شهرهای هندوستان در ولایت میسور واقع است در 398 هزارگزی مغرب مدرس، ریسمانی را نیز گویند که در ایام عید نوروز از جای بلند یا شاخ درختی آویزند و زنان و دختران بر آن نشسته در هوا آیند و روند. (آنندراج). بازپیچ. تاب. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 155). بازپیچ. (فرهنگ جهانگیری). ریسمانی که روزهای جشن آویزند و بجنبانند. (فرهنگ رشیدی). تابی که به درختی یا بلندیی آویخته زنان و اطفال در آن نشسته تاب خورند که نامهای دیگرش آورک و چنجولی است. (فرهنگ نظام). رجوع به بانوج شود: طارمی از سرای تست فلک منطقه ریسمان بانوچ است. فرالاوی
صورتی دیگر از نام شهر صولی که آنرا باب صلوی هم میگفتند و زیر آن شهر بعقوبا در ده فرسخی شمال بغداد واقع بود که کرسی نهروان علیا بشمار میرفت. (از ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی ص 64) ، از حیز انتفاع انداختن: چاهی بدین عظمت و بلعجبی انباشته و باطل کردند. (المضاف الی بدایع الازمان ص 50) ، از یاد بردن. فراموش کردن: هر پارسا را کان صنم در پیش خاطر بگذرد چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را. سعدی. کف کریم و عطای عمیم اونه عجب که ذکرحاتم و امثال او کند باطل. سعدی. - باطل کردن حق، ناحق جلوه دادن آن. دگرگون کردن آن: باطلی گر حق کنم عالم مرا گرددمقر ورحقی باطل کنم منکر نگردد کس مرا. (از کلیله و دمنه). - باطل کردن عزم، فسخ عزیمت: عمر خطاب عزم کرد که بشام رود بیرون آمد باز باطل کرد که آنجا رود که وبا بود و طاعون. (مجمل التواریخ). پس ملک حبشه از این خبر تافته شد و خواست که بیمن آیدابرهه رسول فرستاد و عذر خواست و بندگی و طاعتداری پیدا کرد. ملک حبشه رفتن بیمن باطل کرد. (مجمل التواریخ). - باطل کردن نماز و روزه و توبه، شکستن آن: نیست بر من روزه در بیماری دل زان مرا روزه باطل میکند اشک دهان آلای من. خاقانی
صورتی دیگر از نام شهر صولی که آنرا باب صلوی هم میگفتند و زیر آن شهر بعقوبا در ده فرسخی شمال بغداد واقع بود که کرسی نهروان علیا بشمار میرفت. (از ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی ص 64) ، از حیز انتفاع انداختن: چاهی بدین عظمت و بلعجبی انباشته و باطل کردند. (المضاف الی بدایع الازمان ص 50) ، از یاد بردن. فراموش کردن: هر پارسا را کان صنم در پیش خاطر بگذرد چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را. سعدی. کف کریم و عطای عمیم اونه عجب که ذکرحاتم و امثال او کند باطل. سعدی. - باطل کردن حق، ناحق جلوه دادن آن. دگرگون کردن آن: باطلی گر حق کنم عالم مرا گرددمقر ورحقی باطل کنم منکر نگردد کس مرا. (از کلیله و دمنه). - باطل کردن عزم، فسخ عزیمت: عمر خطاب عزم کرد که بشام رود بیرون آمد باز باطل کرد که آنجا رود که وبا بود و طاعون. (مجمل التواریخ). پس ملک حبشه از این خبر تافته شد و خواست که بیمن آیدابرهه رسول فرستاد و عذر خواست و بندگی و طاعتداری پیدا کرد. ملک حبشه رفتن بیمن باطل کرد. (مجمل التواریخ). - باطل کردن نماز و روزه و توبه، شکستن آن: نیست بر من روزه در بیماری دل زان مرا روزه باطل میکند اشک دهان آلای من. خاقانی
نسبتی است خاندان سید ابوبکر بن احمد بن ابی بکر از فقها را. و علوی نام سه تن از اجداد سید ابوبکر علوی بوده و اعقاب علوی را بنی علوی گفته و منسوب به بنی علوی را با علوی گویند و این نسبت اگر چه مخالف قیاس و خارج از قانون شایع زبان عرب است لکن نزد مردمان حضرموت شایع و متعارف است که منسوب به بنی علوی را باعلوی گفته و در مقام نسبت به بنی حسن و بنی حسین، باحسن و باحسین گویند، صحت نسبت سادات باعلوی نزد ارباب تحقیق جای تردید نبوده و مجمع علیه است. (از ریحانه الادب ج 1 ص 136)
نسبتی است خاندان سید ابوبکر بن احمد بن ابی بکر از فقها را. و علوی نام سه تن از اجداد سید ابوبکر علوی بوده و اعقاب علوی را بنی علوی گفته و منسوب به بنی علوی را با علوی گویند و این نسبت اگر چه مخالف قیاس و خارج از قانون شایع زبان عرب است لکن نزد مردمان حضرموت شایع و متعارف است که منسوب به بنی علوی را باعلوی گفته و در مقام نسبت به بنی حسن و بنی حسین، باحسن و باحسین گویند، صحت نسبت سادات باعلوی نزد ارباب تحقیق جای تردید نبوده و مجمع علیه است. (از ریحانه الادب ج 1 ص 136)
دهی است جزء دهستان طارم علیابخش سیروان شهرستان زنجان که در 70 هزارگزی شمال باختری سیروان و 30 هزارگزی راه مالرو عمومی واقع است، ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 294 تن سکنه، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و عسل و گردو و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و گلیم و جاجیم و شال بافی و راهش مالرو و صعب العبور است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان طارم علیابخش سیروان شهرستان زنجان که در 70 هزارگزی شمال باختری سیروان و 30 هزارگزی راه مالرو عمومی واقع است، ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 294 تن سکنه، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و عسل و گردو و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و گلیم و جاجیم و شال بافی و راهش مالرو و صعب العبور است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
بندر بابلسر که نام قدیم آن مشهدسر بوده در 18 هزارگزی شمال بابل کنار دریای مازندران و مصب رود خانه بابل واقع گردیده، مختصات جغرافیائی آن بشرح زیر است: طول 52 درجه و 39 دقیقه و 30 ثانیه، عرض 36 درجه و 43 دقیقه، اختلاف ساعت با طهران 4 دقیقه و 54 ثانیه است، طهران 12 بابلسر 12 و 4دقیقه و 54 ثانیه. مشهدسر بواسطۀ موقعیت بندری خوددر عصر قاجاریه و ماقبل آن مرکز تجارت مازندران مخصوصاً بابل بوده و اهمیت داشته است. بعداً که تجارت بین ایران و شوروی تقلیل یافته بعلاوه بندرشاه، نوشهر وبندر انزلی آباد گردید، این بندر موقعیت خود را از دست داده ولی در دورۀ تحول ایران بیشتر از نقاط دیگر شمال مورد توجه رضاشاه واقع شده و شهر کوچک زیبای بابلسر احداث گردید که اکنون بهترین و زیباترین گردشگاه و آسایشگاه کشور بشمار میرود. ایام عید و تابستان از نقاط مختلف کشور و خارجه جهت استحمام و هواخوری باین بندر آمده در مهمان خانه باشکوه آن، که یکی ازمهمانخانه های مهم دنیا بشمار میرود و ویلاهای متعدد آن استراحت می نمایند. 17 باب ویلا، 200 باب ساختمان روستائی، 200 باب مغازۀ دولتی باضافۀ عمارات شیلات گمرک، بندر، شهربانی، شهرداری، بخشداری و شعب ادارات دیگر در این شهر وجود دارد. روشنائی شهر بوسیلۀ چهار موتور مولد برق تأمین میگردد. فرودگاه طیارۀ بابلسر در اراضی احمدکلا واقع است. جمعیت بابلسر در حدودشش هزار تن، تابستان دو الی سه برابر میشود. از آثارباستانی بابلسر بنای مزار امامزاده ابراهیم واقع دریک هزارگزی جنوب خاوری شهر است. تاریخ بنا معلوم نیست ولی تاریخ دربهای چوبی آن مورخ به 841، 858 و 906 هجری قمری است. 3 آبادی فریدون کنار، کاله عرب خیل، باقرتنگه دهستان حومه بابلسر را تشکیل میدهند. جمعیت دهستان باضافۀ شهر در حدود 11هزار تن است. بخش بابلسر طبق تقسیمات وزارت کشور از چهار دهستان بنام حومه، بانصر، رودبست و پازوار تشکیل شده است. جمع آبادیهای بخش 43 و جمعیت آن در حدود 35 هزار تن است. شرح هر یک از دهستانها در جای خود داده شده است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
بندر بابلسر که نام قدیم آن مشهدسر بوده در 18 هزارگزی شمال بابل کنار دریای مازندران و مصب رود خانه بابل واقع گردیده، مختصات جغرافیائی آن بشرح زیر است: طول 52 درجه و 39 دقیقه و 30 ثانیه، عرض 36 درجه و 43 دقیقه، اختلاف ساعت با طهران 4 دقیقه و 54 ثانیه است، طهران 12 بابلسر 12 و 4دقیقه و 54 ثانیه. مشهدسر بواسطۀ موقعیت بندری خوددر عصر قاجاریه و ماقبل آن مرکز تجارت مازندران مخصوصاً بابل بوده و اهمیت داشته است. بعداً که تجارت بین ایران و شوروی تقلیل یافته بعلاوه بندرشاه، نوشهر وبندر انزلی آباد گردید، این بندر موقعیت خود را از دست داده ولی در دورۀ تحول ایران بیشتر از نقاط دیگر شمال مورد توجه رضاشاه واقع شده و شهر کوچک زیبای بابلسر احداث گردید که اکنون بهترین و زیباترین گردشگاه و آسایشگاه کشور بشمار میرود. ایام عید و تابستان از نقاط مختلف کشور و خارجه جهت استحمام و هواخوری باین بندر آمده در مهمان خانه باشکوه آن، که یکی ازمهمانخانه های مهم دنیا بشمار میرود و ویلاهای متعدد آن استراحت می نمایند. 17 باب ویلا، 200 باب ساختمان روستائی، 200 باب مغازۀ دولتی باضافۀ عمارات شیلات گمرک، بندر، شهربانی، شهرداری، بخشداری و شعب ادارات دیگر در این شهر وجود دارد. روشنائی شهر بوسیلۀ چهار موتور مولد برق تأمین میگردد. فرودگاه طیارۀ بابلسر در اراضی احمدکلا واقع است. جمعیت بابلسر در حدودشش هزار تن، تابستان دو الی سه برابر میشود. از آثارباستانی بابلسر بنای مزار امامزاده ابراهیم واقع دریک هزارگزی جنوب خاوری شهر است. تاریخ بنا معلوم نیست ولی تاریخ دربهای چوبی آن مورخ به 841، 858 و 906 هجری قمری است. 3 آبادی فریدون کنار، کاله عرب خیل، باقرتنگه دهستان حومه بابلسر را تشکیل میدهند. جمعیت دهستان باضافۀ شهر در حدود 11هزار تن است. بخش بابلسر طبق تقسیمات وزارت کشور از چهار دهستان بنام حومه، بانصر، رودبست و پازوار تشکیل شده است. جمع آبادیهای بخش 43 و جمعیت آن در حدود 35 هزار تن است. شرح هر یک از دهستانها در جای خود داده شده است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
این واژه ترکی یا تازی نیست و در پارسی باید باغلوا نوشته شود از خوردنی ها قسمی شیرینی که از بادام سفید قند کوبیده هل کوبیده آرد سفید شیر و روغن تهیه کنند
این واژه ترکی یا تازی نیست و در پارسی باید باغلوا نوشته شود از خوردنی ها قسمی شیرینی که از بادام سفید قند کوبیده هل کوبیده آرد سفید شیر و روغن تهیه کنند