- باباری
معرب دسگره = دستگرد، ده. (منتهی الارب). قریۀ بزرگ. (از اقرب الموارد). و آن عربی خالص نباشد. (از ذیل اقرب الموارد از تاج). کلاته. (مهذب الاسماء) ، شهر را گویند عموماً. (جهانگیری). مطلق شهر را گویند عموماً همچو مصر و مدینه. (برهان). شهر و ده. (انجمن آرا) (آنندراج). مطابق سیاق عبارت کتاب ’تاریخ قم’ مقصود از دسکره، دیه و آبادی چندی است که جزء قسمتی دیگر باشد مانند اینکه بگوئیم بلوک شمیران و دساکرآن، چه برای خورهد و مقطعه و خزادجرد، مؤلف ’دیه هایی’ آورده است. (حاشیۀ تاریخ قم ص 115) :
به کهپایه دارم یکی دسکره
که بر دست کاریش باد آفرین.
حکیم نزاری (از جهانگیری).
، مخفف دستکرد و دستکرده یعنی قلعه و حصار. (انجمن آرا) (آنندراج) ، معبد نصاری. (منتهی الارب). صومعه. (از اقرب الموارد) ، زمین هموار و برابر. (منتهی الارب). ارض مستوی. (از اقرب الموارد) ، میخانه. (منتهی الارب) ، خانه های عجمیان که در آن شراب و ملاهی باشد یا بنائی است مانند کوشک که گرد آن خانه ها باشد و ’شطار’ و خبیثان در آن گرد آیند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، گویند بنایی است شبیه قصر که اطراف آن خانه هایی است پادشاهان را. (از اقرب الموارد). بنائی بر هیئت قصری که در آن خانه هاست خدم و حشم را و قریۀ محصنه ای نیست. (از مجمع البحرین). ج، دساکر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
به کهپایه دارم یکی دسکره
که بر دست کاریش باد آفرین.
حکیم نزاری (از جهانگیری).
، مخفف دستکرد و دستکرده یعنی قلعه و حصار. (انجمن آرا) (آنندراج) ، معبد نصاری. (منتهی الارب). صومعه. (از اقرب الموارد) ، زمین هموار و برابر. (منتهی الارب). ارض مستوی. (از اقرب الموارد) ، میخانه. (منتهی الارب) ، خانه های عجمیان که در آن شراب و ملاهی باشد یا بنائی است مانند کوشک که گرد آن خانه ها باشد و ’شطار’ و خبیثان در آن گرد آیند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، گویند بنایی است شبیه قصر که اطراف آن خانه هایی است پادشاهان را. (از اقرب الموارد). بنائی بر هیئت قصری که در آن خانه هاست خدم و حشم را و قریۀ محصنه ای نیست. (از مجمع البحرین). ج، دساکر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
