- بائن
- جدا شونده، آشکار
معنی بائن - جستجوی لغت در جدول جو
- بائن
- آشکار، هویدا، واضح، ظاهر، جداشونده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دشمن یار
محفظه کروی شکل تو خالی از پارچه یا چرم، بال
ماخوذ از فرانسه، لگن خاصره
پنهان، خلاف ظاهر
سختی و بلا رسیده، یورش کننده، ستم کشنده، هالک
فروشنده فروختار
تخم گذار
شتابنده
سختی رسیده، فقیری که در خور ترحم است، محتاج شونده
زنده، مرد نیکو حال
خراب، ویران
آنچه شبی بر آن گذشته باشد (از گوشت و نان و غیره) شب مانده بیات مقابل تازه. بنگرید به بیات
آشکار، هلیده زنی که هلش (طلاق) از شوی جدا شده
فرانسوی کنار موز
درون
تناور تنومند
گول، احمق
خیانت کار، دغلباز
قرض دهنده، وام دهنده
نگهبان
وام دهنده، وام خواه، بستانکار
خیانت کننده، خیانت کار، دغل و نادرست
پنهان، اندرون، درون چیزی، داخل هر چیز
پستاندار عظیم الجثۀ دریازی با وزنی حدود سی تن، شبیه ماهی که به جای دندان تیغه های استخوانی دراز در دهان دارد و برای تنفس به روی آب می آید
برجستگی در پشت بدن بالاتر از ران و پایین تر از کمر
پازن، بز کوهی، در علم زیست شناسی حیوانی علف خوار شبیه آهو با شاخ های بلند و ریش دراز که برای گوشتش شکار می شود، پاژن
چشم کننده، آب روان، نگرنده بیننده باچشم خود
ترکی برادر شوهر، برادر زن برادر شوهر، برادر زن. پارسی تازی گشته کاین نام شهری است ترکی برادر شوهر، برادر زن
باشنده باشنده موجود حادث، جمع کاینین: (بدانکه هر چه مقدر است واقع و کاین خواهد بود اضطراب و جزع مفید نباشد) (آثار الوزراء عقیلی)