جدول جو
جدول جو

معنی بائن - جستجوی لغت در جدول جو

بائن
آشکار، هویدا، واضح، ظاهر، جداشونده
تصویری از بائن
تصویر بائن
فرهنگ فارسی عمید
بائن
(ءِ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان لار 3هزارگزی جنوب باختر لار. کنار راه فرعی لار به خنج، دامنه. گرمسیر و مالاریائی. سکنۀ آن 294 تن وآب آن از چاه است. محصول آنجا، غلات خرما (دیمی) و شغل اهالی زراعت است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
بائن
(ءِ)
جداشونده. (از منتهی الارب). جدا:
پور سلطان گر بر او خائن شود
آن سرش از تن بدان بائن شود.
(مثنوی).
لغت نامه دهخدا
بائن
جدا شونده، آشکار
تصویری از بائن
تصویر بائن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باشن
تصویر باشن
(دخترانه)
خوب است. عالی است (نگارش کردی: باشهن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باطن
تصویر باطن
پنهان، اندرون، درون چیزی، داخل هر چیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالن
تصویر بالن
پستاندار عظیم الجثۀ دریازی با وزنی حدود سی تن، شبیه ماهی که به جای دندان تیغه های استخوانی دراز در دهان دارد و برای تنفس به روی آب می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باسن
تصویر باسن
برجستگی در پشت بدن بالاتر از ران و پایین تر از کمر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باژن
تصویر باژن
پازن، بز کوهی، در علم زیست شناسی حیوانی علف خوار شبیه آهو با شاخ های بلند و ریش دراز که برای گوشتش شکار می شود، پاژن
فرهنگ فارسی عمید
(زِ)
فرانسوا- آشیی. از سرداران کشور فرانسه که در سال 1811 میلادی در ورسای متولد شد و در 1831 بخدمتهای نظامی وارد گردید. در الجزائر خدمتهای نمایان کرد. و در کریمه به اخذ نشان موفق گشت. در ایامی که فرانسه بکمک ایتالیا با اتریش میجنگید، بازن نیز درین جنگها شرکت داشت و در همان جنگ مجروح گردید. در سال 1862 بسمت فرماندهی فوجی از افواج فرانسه مأمور مکزیک گردید و در آنجا بفرماندهی کل سپاه ارتقاء یافت و در همانجا ازدواج کرد. در 1867 بفرانسه بازخوانده شد. در جنگ بین فرانسه و آلمان (1870 میلادی) بمقام فرماندهی سپاه رسید و بعلت محصور شدن در قلعه ای و ضمناً دریافت خبر شکست ناپلئون سوم در سدان بازن نیز روحیۀ خود را باخته تسلیم گردید. بعد از عقد پیمان صلح، بازن آزاد شد و در خارج از فرانسه میزیست. در این ایام بر اثر اعلام جرمی که علیه او شد و او را به خیانت متهم نمودند، اموال او مصادره گردید و او مجبور به بازگشت بپاریس شد. در پاریس تحت تعقیب قرار گرفت وپس از محاکمات مفصل محکوم به اعدام گردید. بازن تقاضای تخفیف مجازات خود را توسط مارشال ماک ماهون بدیوان حرب فرستاد و بالنتیجه فرمان اعدام او به بیست سال زندانی تخفیف یافت. در سال 1874 میلادی بازن را به جزیره سنت مارگریت تبعید نمودند. او از آنجا به ایتالیا و بعد بسویس و سپس انگلستان و پرتقال و اسپانیا رفت و در 1887 میلادی درگذشت
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دیوث را گویند. (آنندراج). قرمساق. کسی که دارای زن فاحشه بود. (ناظم الاطباء). و رجوع به پازن و پاژن شود
لغت نامه دهخدا
(ژَ)
گوسفند یا بزی را گویند که پیش پیش گله به راه رودو بعربی کراز خوانند. (برهان قاطع). فاز. (هفت قلزم) (آنندراج). نهاز. (آنندراج). نخراز. گوسفند یا بزی که پیشاپیش گله رود. (ناظم الاطباء). گوسفند پیش رو گله. پیشرو گلۀ گوسفندان. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 180)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
آبزنی نزدیک صفاکه آب چشمه ای در آن آید. (منتهی الارب). در تاج العروس بصورت بازان ذکر شده است و گوید که نباید این کلمه معرب آبزن باشد، زیرا این محل در صفا بصورت حوض نیست بلکه ناحیۀ پستی است پلکان مانند که وسیلۀ دسترسی به آب است و آن را شخصی موسوم به بازان ساخته است وبهمین علت بدین نام موسوم شده است. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
شهری است در طرف شرقی عکا، در قسمت اشیر. (از قاموس کتاب مقدس) ، دورشونده، هالک. (اقرب الموارد). ظاهراً از بعد بمعنی هلاک چنانکه در صحاح و غیره آمده است. قال تعالی: الا بعد المدین کما بعدت ثمود. (قرآن 95/11) (از تاج العروس).
- بعد باعد، بر سبیل مبالغه، یعنی بسیار دور. (از اقرب الموارد) (تاج العروس). دوری بسیار دور. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
پنهان. (آنندراج) (منتهی الارب). خلاف ظاهر. (تاج العروس). نهان. (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). ج، بواطن. (مهذب الاسماء). ناپیدا. مقابل ظاهر:
شعر تو شعر است لیکن باطنش پر عیب و عار
کرم بسیاری بود در باطن در ثمین.
منوچهری.
هوالاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیی ٔ علیم، اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و اوست بهمه چیز دانا. (قرآن 3/57). فضرب بینهم بسورله باب باطنه فیه الرحمه و ظاهره من قبله العذاب، پس کشیده شد میان ایشان دیواری که مر او راست دری که باطنش در اوست رحمت و ظاهرش از پیش آن است عذاب. (قرآن 13/57). و ذروا ظاهر الاثم و باطنه، ان الذین یکسبون الاثم سیجزون بما کانوا یقترفون، و واگذارید بیرون گناه و درونش را بدرستیکه آنها که کسب میکنند گناه را زود باشد که جزا داده شوند بآنچه که کسب میکردند. (قرآن 120/6). واسبغ علیکم نعمه ظاهره و باطنه، و تمام گردانید بر شما نعمتهایش را ظاهری و باطنی. (قرآن 20/31).
لغت نامه دهخدا
(ءِ نَ)
تأنیث بائن.
لغت نامه دهخدا
(زَ)
معرب آب زن. حوض. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بادن
تصویر بادن
تناور تنومند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باین
تصویر باین
آشکار، هلیده زنی که هلش (طلاق) از شوی جدا شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بائض
تصویر بائض
تخم گذار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالن
تصویر بالن
محفظه کروی شکل تو خالی از پارچه یا چرم، بال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باسن
تصویر باسن
ماخوذ از فرانسه، لگن خاصره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطن
تصویر باطن
پنهان، خلاف ظاهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بائق
تصویر بائق
سختی و بلا رسیده، یورش کننده، ستم کشنده، هالک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بائع
تصویر بائع
فروشنده فروختار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانن
تصویر بانن
فرانسوی کنار موز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بائص
تصویر بائص
شتابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بائس
تصویر بائس
سختی رسیده، فقیری که در خور ترحم است، محتاج شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بائز
تصویر بائز
زنده، مرد نیکو حال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بائر
تصویر بائر
خراب، ویران
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه شبی بر آن گذشته باشد (از گوشت و نان و غیره) شب مانده بیات مقابل تازه. بنگرید به بیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بائت
تصویر بائت
((ئِ))
آن چه شبی بر آن گذشته باشد (از گوشت و نان و غیره)، شب مانده، بیات، مقابل تازه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باطن
تصویر باطن
((طِ))
پنهان، درون چیزی، جمع بواطن، حقیقت، اصل
فرهنگ فارسی معین
((لُ))
از پستانداران دریایی با طول تا سی متر و وزن تا صدوپنجاه هزار کیلو گرم، وال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باطن
تصویر باطن
درون
فرهنگ واژه فارسی سره