جدول جو
جدول جو

معنی بئه - جستجوی لغت در جدول جو

بئه
(بَ ءَ)
مرگامرگی زدگی. وبارسیدگی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بئه
باشد، باش
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فئه
تصویر فئه
جماعت، طایفه، گروه، دسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنه
تصویر بنه
بار و اسباب سفر، جا، مکان، خانه، رخت، لباس، مال، دارایی
اصل، بنیاد، در علم زیست شناسی ساقه، تنه، در علم زیست شناسی ریشه، برای مثال هر شجر باغ ز سر تا بنه / مانده ز بی برگی خود برهنه (امیرخسرو- مجمع الفرس - بنه)، در علم زیست شناسی درختچه
از بنه: ازبن، از بیخ، از ریشه، از اصل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بگه
تصویر بگه
بگاه، زود، سر وقت، صبح زود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزه
تصویر بزه
خطا، جرم، عمل غیر قانونی، گناه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بکه
تصویر بکه
مکۀ معظمه، محل خانۀ کعبه، طواف گاه کعبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بچه
تصویر بچه
کودک، طفل، فرزند، کنایه از کم تجربه، خام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بله
تصویر بله
ابله، بی خرد، نابخرد، نادان، کودن، ساده لوح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بره
تصویر بره
بچۀ گوسفند تا شش ماهگی، بچۀ آهو، در علم نجوم حمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنه
تصویر بنه
درخت پستۀ وحشی یا سقّز که از تنۀ آن سقز، از گل و برگ آن رنگ سرخ رنگرزی و از میوۀ روغنی آن ترشی درست می کنند، بنگلک، بوگلک، بوی گلک، چاتلانقوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بسه
تصویر بسه
اکلیل الملک، گیاهی با برگ های بیضی شکل و گل های خوشه ای زرد که دم کردۀ آن در مداوای اسهال خونی، ورم معده و نزلۀ برونش ها نافع است
شاه افسر، گیاه قیصر، بسدک، ناخنک، شبدر زرد، یونجه زرد، بسک، شاه بسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بئر
تصویر بئر
چاه، گودال استوانه ای شکلی که برای رسیدن به آب و نفت یا ریختن فاضلاب در زمین حفر می کنند، قلیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بره
تصویر بره
نوعی کلاه ساده، بی لبه و دایره شکل که از پارچۀ ضخیم می دوزند
فرهنگ فارسی عمید
(وَ بِ ءَ)
زمین مرگامرگی ناک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ ءَ)
ابن کناز. وی والی ابله بود بزمان عمر. عمر درحق او گفت: ’لاجاحه لنا فیه هو یخبا و ابوه یکنز’
لغت نامه دهخدا
تصویری از رئه
تصویر رئه
شش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فئه
تصویر فئه
گروه دسته گروه دسته، دسته ای از لشکریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باه
تصویر باه
شهوت، آب نشاط، نکاح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنه
تصویر بنه
بود خوش، بوی بد، بوی پشگل آهو بوی پشکل، بوی بد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بگه
تصویر بگه
بوقت بموقع مقابل بیگاه، صبح زود هنگام فجر. یا بگاه تر. زودتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسه
تصویر بسه
اکلیل الملک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزه
تصویر بزه
خطا، جرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطه
تصویر بطه
پارسی تازی شده بتک: آوندی به ریخت بت، خم روغن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بره
تصویر بره
بچه گوسفند تا قبل ازشش ماهگی آراسته ونیکو آراسته ونیکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بله
تصویر بله
تری، نمناکی، رطوبت، طراوت جوانی کلمه جواب، آری کلمه جواب، آری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکه
تصویر بکه
دریدن و پاره کردن، مکه معظمه
فرهنگ لغت هوشیار
پشه یک پشه گاو تخمی گاونری که از آن برای تولید مثل استفاده میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بئس
تصویر بئس
بلا، سختی، عذاب سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بئر
تصویر بئر
چاه آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بچه
تصویر بچه
کدام، بکدام فرزند، کودک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بته
تصویر بته
سنگ درازی که بدان داروها سایند مقمع. بوته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ببه
تصویر ببه
پارسی تازی گشته پیه نادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باه
تصویر باه
غریزه جنسی، نیروی شهوت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بچه
تصویر بچه
((بَ چِّ))
کودک، طفل، فرزند
فرهنگ فارسی معین